نامه ای به روح الله

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

روح الله، امیدت را نا امید نمی کنم...

31 مرداد 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به نام خدا
روح الله، امیدت را نا امید نمی کنم…
خیلی شلوغ بود، چادر مادرم را گرفته بودم. مادرم مدام گوشزد می کرد، چادرم را رها نکن، گم می شوی. همه گریه می کردند، یکی بر سرش می زد، دیگری بر سینه. دسته های عزاداری می آمدند و می رفتند. سنّ زیادی نداشتم، امّا از دیدن گریه گریه ی پدر و مادرم، گریه می کردم. آن موقع خوب نمی دانسنم که پدر و مادر برای چه کسی گریه می کنند همین را یادم هست که چندین بار، چادر مادرم را تکان دادم و پرسیدم، مادرجان، این آقا چه کسی است که هکه برایش گریه می کنند؟ مادرم گفت: او پدر همه ی ما بود و حالا ازبین ما رفته، او امام ما بود، او همه کس ما بود و …
آن موقع تو را خوب نشناختم. وقتی بزرگتر شدم و به مدرسه رفتم، هر کتابی را که باز می کردم، بعد از صفحه ی بسم الله الرحمن الرحیم، عکس زیبای تو را به همراه یک پیام دلنشین می دیدم.
یکی از گفته هایت را خوب به خاطر دارم، که فرموده بودی، امید من به شما دبستانی هاست. شاید آن موقع خوب مفهوم این جمله را درک نمی کردم، ولی حالا بزرگ شده ام و پیشرفت های هسته ای، پزشکی، اقتصادی و… در کشورم به دست همان بچّه های دبستانی می بینم و شهد شیرین کلامت در عمق جانم می نشیند. من مصطفای دبستانیِ تو «شهید مصطفی احمدی روشن» را دیدم، که پیرو کلامت، برای خود مردی از تبار آسمانیان شد. او خالصانه برای اعتلای نام و یاد کشورش گام برداشت، امّا چشمانی فرصت طلب، تاب دیدن او و مردانی از جنس او «همه ی دانشمندان هسته ای»را نداشتند، و برای رفع ترس خود، آنان را به شهادت رساندند.
به یاد دارم که فرموده بودی، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. من که شما را ندیده بودم، ولی امروز حامیِ جانشین شما هستم، کسی که شما در موقعیّت های متفاوت، او را آ سیّد علی آقا خطاب فرموده و به شایستگی اشان اذعان نموده بودید و در اَزمان مختلف «فتنه ی تیر 78 و فتنه ی تیر88 » ، نسبت به گفته اتان، اعتقادی راسخ پیدا کردم.
در خاطرم هست، گفته ی پیشوایم، امام خامنه ای که فرمودند: یاد و خاطره ی امام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست، یعنی چه. تداوم جرقه های حرکت شما بود، که اکنون شاهد بیداری اسلامی در کشورهای منطقه هستیم.
امام خوبم، تو را ندیدم ولی سعی می کنم گفته هایت را به گوش جان بسپارم. روح الله امیدت را نا امید نمی کنم.


تهیه و تنظیم : زهرا احمدی

 3 نظر

باباي آسمونی ( حضرت روح الله خمینی)

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ


از زمان کودکیم، یعنی از آن زمان که خود را شناختم، عکس زیبایی روي تاقچه اتاق بابایم بود. همیشه از خود می پرسیدم که او کیست؟ عکس پدر بزرگم که نبود، با خود می گفتم او کیست که پدرم گاه گاهی روبه روي آن عکس می ایستاد و گاهی می خندد و تبسم می کند و بعد به یکباره اشکاز گوشه چشمانش جاري می شود. نمی دانستم که او کیست؟ چندین بار از بابا پرسیدم که او کیست؟
بابا می گفت: او امام ما بود. او ناجی و باباي آسمانی بود. به بابام می گفتم آخه باباجون، اون الآن کجاست؟ بابا با قطره هاي اشکی که از چشمانش جاري بود می گفت: او الآن پیش محبوبش، تو آسموناست. اون موقع به عمق حرفاي بابا پی نمی بردم. خودمم وقتی به اون عکس نگاه می کردم نمی دونم چرا حس خوبی بهم دست می داد.
کنار او عکس یک تابلوي شعري بود که ابیاتی درباره امام نوشته شده بود. من همیشه دوست داشتم بدونم امام کی بود. هر چی بزرگ و بزرگتر می شوم و عکس اون مرد آسمونی رو توي کتاب هاي درسی مون می دیدم و مطلب هاي زیرشون رو می خوندم بیش تر با شخصیت و
سکنات اون آقا آشنا می شدم. وقتی که یادم می اومد که بابا بهم می گفت: او باباي آسمونی ماست، اون موقع بود که تازه فهمیدم اون باباي آسمونی کیه؟
روح الله خمینی ناجی ما بود. اون کسی بود که رهبر عاشقان بی نام و نشان بود.
وقتی گلزار شده می ر فتم روي قطعه شهداي گمنام رو نگاه می کردم می دیدم نوشته شهید گمنام… فرزند روح الله! با خودم می گفتم آخه مگه اونا گمنام نیستند؟ پس روح الله کیه؟ حالا که بزرگش دم فهمیدم روح الله باباي مهربون اونا و ماست.
باباي آسمونی، حالا وقتی به اتاق بابا میرم و اون عکس رو می بینم، منم مثل بابا بعد از تبسمی از گوشه چشمام به یکباره اشکجاري می شه. حالا دلیلش رو می دونم. دوست داشتم اون زمان بودم تا باباي مهربون رو ببینم. با قلمی لبالب از عشق براش نامه می نوشتم. درد دلم، غم بی پدریم و از این که دیگه غصه نمی خورم و میگم من با بودن اون دیگه بابا دارم.
ولی هر وقت 14 خرداد میشه دوباره عزادار می شیم. با خودم میگم باباي آسمونی مون رفت ولی سید علی رو برامون یادگار گذاشت…
حالا با نگاه به عکس اون یاد باباي آسمونی می افتم و تبسمی شیرین بر لب می شینه و از خدا می خوام که ما رو همیشه رهرو راه اون قرار بده و اون رو همیشه از ما راضی نگه داره.
وقتی سید علی از ما راضی باشه، باباي مهربون و آسمونی هم با تبسمی از بالا و از آسمونا به ما نگاه می کنه و از ما راضیه. پس رهرو راه او بودیم و هستیم و خواهیم بود.
انشاءالله…

 

زهرا فقیه
مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) خورموج

 نظر دهید »

اشک غریبانه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ


دلم سخت گرفته بود. از اعماق وجودم اشک می ریختم. صداي قلبم را احساس می کردم.
سرخی چشمانم و گرمی اشکهایم که بر گونه هایم سرازیر بود. بغض غریبی هر لحظه اشکم را روانه مس یاخت. نمی دانم چرا من که او را ندیده بودم، او را نمی شناختم، پس چرا اینگونه بودم؟! روي صفحه تلویزیون صحنه بیماري امام و نماز خواندن ایشان را نشان می داد.
اشک هایم بی امان سرازیر بود. وقتی که صحنه رحلت جانگداز و شور و اندوه باري مردم را نظاره شدم. اشک هایم بیش تر و بیش تر می شد. با خود می گفتم آخر او کیست که من اینگونه ام؟ آري او روح الله خمینی بود. او کسی بود که همه او را پدر و ناجی خود می دانستند.
با رفتن او همه مردم به یکبار، یتیم شدن. او تک آموزگار حق و حقیقت بود. او رفت ولی آموزه هاي خود را جاویدان در قلوب سلیم دوستداران و محبانش به جا گذاشت. آموزه هایی از راستی و درستی از پاکی و صداقت، آموزه هایی که تا ابد ماندگار است.
حالا او را شناخته بودم و دلیل اشک هایم را می دانستم. او آسمانی بود و کهکشانی. تا زمین هست و زمان هست و ایران پا برجاست و حق و حقیقت رنگ و بویی دارد.
نام روح الله خمینی بر تارك آسمان ایران و جهان اسلام ماندگار است. او نگاهی آسمانی داشت و او مهربان عالم بود. از نسل زهرا(سلام الله علیها) و ذریه ي نبی خدا(صلی الله علیه و آله و سلم). آسمانی بود و به آسمان ها رفت ولی همیشه چشم امیدش به ماست و همیشه ما را حافظان انقلاب می دانست پس او را دوست داشتیم و داریم و خواهیم داشت و او را هیچ گاه نا امید نخواهیم کرد.
انشاء الله


زهرا فقیه
مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) خورموج

 نظر دهید »

نامه اي به روح ا...

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

نامه اي به روح ا…   

اين روزها بيش از روزهاي پيش به ايراني بودنم افتخار مي كنم و از اين كه عنايت و لطف الهي نصيبم شد تا در اين سرزمين عشق و ايمان زاده شوم از محضرش سپاسگزارم و سپاسگزار به خاطر ملتي كه مقتدا و مرشدي چون خميني داشت تا بتواند در برابر طاغوت زمانشا بايستد و مشت محكمي بر دهانش بكوبند و آن را سر جايش بنشاند
حال از خودم سوال مي پرسم كه آيا اين واقعه جاي بسي شكر ندارد؟
اگر خوب به لحظه لحظه هاي زندگيمان توجه كنيم متوجه مي شويم هر ثانيه اش بوي خدا را مي دهد و از آن جايي كه خداوند بنده هايش را دوست دارد و به آن ها عشق مي ورزد آن ها رابه بهترين ها نائل مي كند وحال نگاه كنيم كه چقدر در طول زندگيمان مورد بهترين ها واقع شده ايم كه متاسفانه فراموش كرده ايم خداوند ازلي و ابدي را سپاس كنيم

شكر نعمت نعمتت افزون كند               كفر نعمت از كفت بيرون كند

آري درست است ما بايد سر تعظيم در پيشگاه خداوند فرود آوريم و او را هزارن مرتبه سپاس گوييم .
سپاس كنيم كه كه سرورمان خميني را مقتداي ملت شريف ايران قرار داد و راهنماي چشم هاي خشكيده و تب دار مردم شد و با تدبير تدبرش ريشه ظلم و ستم را از بن سوزاند .
من فرزند اين ملتم .
فرزند ملتي كه پدري دلسوز و مهربان داشت هر چند كه اين فرزند ، خاطره چنداني از امامش ندارد و وجود نازنين اين پدر مهربان در اين روزها ، ميانمان بسيار خالي است و روز 14 خرداد يادآور يتيم شدن بسياري از فرزندان اين ملت است .
مي دانم ، كه هزاران نفر همچو من آرزوي شان اين بوده كه اي كاش چند سال زودتر چشم به جهان گشوده بودند تا مي توانستند رهبر خويش را بهتر و بيشتر درك كنند و از وجود با بركتش مفيوض مي شدند .
چقدر جايش در ميانمان خالي است .
با فريادي پر خروش فرياد سر مي آورم كه آري شما بوديد كه باعث افتخار جهان و جهانيان شديد و تنها شما بوديد كه به احكام الهي و ديني جامه ي عمل پوشانديد ، دست پروردگار قادر و مهربان همراه با علم و بصيرت شما باعث نجات جامعه ي بشري اسلام شد و من و تمام كساني كه با سرافرازي زندگي سراسر آرامي داريم ، مديون شما و شهدا هستنيم .و از خدادند سبحان خواستاريم كه بتوانيم حقتان را به خوبي ادا كنيم .
اي پدر مهربان و دلسوز ، كه همچنان دست  لطف و رحمت شما بر سر فرزندان اين وادي هميشه سبز قرار دارد ، دستهايت را ميبوسم و جاي ِ پاي قدم هايتان را بوسه باران مي كنم
فرزندي از فرزندان اين ملت


>سميه صايغ    :    طلبه حوزه علميه مكتب الزهرا(س)يزد

 نظر دهید »

من خراباتی ام از من سخن یار مخواه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
من خراباتی ام از من سخن یار مخواه        گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه

مرا قلمی است ضعیف و ناپخته ٬ لیک این چند خط اجابت دعوت دوستان عزیزم در سامانه حوزه های علمیه در طرح “نامه ای به روح الله” است . باشد که رستگار شویم !


بچه که بودم ٬ مادرم این عکس امام را قاب کرده بود و زده بود روی دیوار خانه !


نماد محبت بود برایم !


بچه های اوایل دهه شصت کودکی هایشان با امام بود ! گاهی مثل این عکس مهربانی اش را می دیدیم و گاهی در تلویزیون سخنرانی های کوبنده شان را .گاهی شوق و ذوق مردم را که امام دستشان را برایشان بلند میکردند ( و من چقدر عاشق آن صحنه هایی هستم که امام دستشان را برای مردم بلند میکردند )٬ گاهی گریه هایشان را وقتی که مرحوم فلسفی در جماران برایشان روضه می خواند !


روزهایی هم بود که با تمام کودکی مان منتظر می نشستیم جلوی تلویزیون ٬ امام را نشان میداد در بیمارستان ! سِرُم به دست که به سختی وضو میگرفتند و نماز و قرآن می خواندند . در همان دوران کودکی هم برایم عجیب بود که امام با آن حالش روی تخت بیمارستان هم ” کتاب ” دستشان بود و مطالعه میکردند .


گاهی هم از تلویزیون “امن یجیب” پخش میشد ! مبهوت نوای قرآنی امن یجب میشدیم و در دنیای کودکانه مان برای سلامتی امام دعا میکردیم !


مدتی بود که همه ؛پیر و جوان و کودک اخبار مربوط به سلامتی امام را دنبال میکردند . یک روز صبح زود مادرم تلویزیون را روشن کرد ٬ صدای گوینده اخبار ( آقای حیاتی ) با بغض گفت : روح خدا به خدا پیوست !!!


ما بچه های اوایل دهه شصت روزی را دیدیم که وسط مصلای تهران ( که آن روزها بیابانی بیش نبود) امام را در یخچالی گذاشته بودند ٬ پارچه ای سبز رویش کشیده بودند و عمامه مشکی اش را روی سینه اش قرار داده بودند !


چند روز را در مصلا همراه خانواده مان با امام بودیم ! شمع روشن میکردیم و به صوت قرآن پدر و گریه های مادرمان گوش میدادیم .


مادرم در جواب سوال های پی در پی و کودکانه من راجع به امام فقط میگفت : امام خوابیده !


دوران کودکی ما بچه های اوایل دهه شصت با بچه های این روزها فرق داشت .خیلی هم !


دوران جوانی مان هم فرق دارد !


حالا جوانان امروز (بچه های اوایل دهه شصت) لحظات دلتنگی شان در مرقد امام میگذرد و گلزار شهدا …


خدایش بیامرزد …


من خراباتـــــی ام از من سخن یار مخواه / گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه


من که با کوری و مهجوری خود سر گرمم / از چنین کور تو بینایی و دیدار مخـــــــواه


چشــــم بیمار تو بیمار نموده ســـــت مرا /غیر هـذیان سخنی از من بیــمار مخواه


با قلنـــــدر منشین گر که نشستی هرگز / حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخـــــــواه


مستم از باده ی عشق ِ تو و از مست چنین /پند مردان جهان دیده و هشیار مخــواه
 1 نظر

غروب آفتاب

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
91/03/03 • Email: mina_k@yahoo.com •

غروب آفتاب
ندا آمد خمینی گشته بیمار
ازاین دنیای فانی گشته بیزار
ند ا آمد که مشغول دعا شو
به هر جایی توسل بر خدا شو
درون مسجد وگلزار و خانه
به پا شدهم دعا هم آه وناله
خداوندا ، خداوندا ، خدایا
نگهدارش امام ویارما را
سپیده زد برآن شام غریبان
سحرگاهی که بدترشد زشامان
ندا آمد که چون ما از خداییم
بسویش هر زمان باید برانیم
که چون روح خداهم ازخدا بود
بسوی حق شتابان تر زما بود
که روح حق به حق پیوست مردم
دگر بار سفربربست مردم
خداوندا چه می گوید منادی
ندایی پر زغم دارد منادی
چوگفتار منادی را شنودیم
ازآن پس ناله ای دیگرسرودیم
اگرشب با امیدی زار بودیم
که اکنون درفراق یار بودیم
تمام شهر یکباره عزا شد
عزا بهر علمدار خدا شد
همه برسرزنان سوی جماران
خداوندا چه شد یارغریبان
جماران کو امام و رهبر ما
چه شد روح خدا پیر ره ما
مصلی وعدگاه عاشقان شد
مصلی پر زنای بی کسان شد
وضوکردند با خون دل خویش
همه بهر نماز رهبرخوی
کشیدندش همه با اشک دیده
که او بارغم امت کشیده
ببرد ندش بسوی وعدگاهش
بسوی خاک پاک لاله هایش
پدر آن سان که جان برحق سپردی
منم عهدی به جانانم سپردم
که دائم ره رو راه تو باشم
مبلغ بهر اسلام توباشم

طیبه کاملی خوزانی
 1 نظر

سلام بر روح خدا

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • سیمای آفتاب
زینب قاسمی

سلام بر روح خدا

ای کسی که شیفته امام زمانت بودی که از بچگی خود را ساختی سپس جامعه را ساختی وزمینه سازی کردی بر آمدنش چشم به راه ماندی ای کسی که همه دنیا از تو عبرت می گیرند چه کردی با خود وجامعه ی خود من آن دختری ام که برای خودسازی خود وارد حوزه شدم هنوز موفق نشدم .چه کنم پدر دست گیری کن تو به آنچه می خواستی رسیدی وخیلی ها را هم که می خواستند برسند رساندی تو می خواستی به کمال برسی وبه خدا بپوندی که پیوستی از وصیت نامه ات فهمیدم که نوشته بودی با دلی آرام می روم چون می دانستی زمان ظهور برمی گردی حتما آقا را دیدی این را بهت گفته است.
پدر دستگیری کن که من هم بتوانم حداقل خود را بسازم وتهذیب نفس کنم می دانی که نفسم آلوده شده دلم سخت شده،هیچ عملی ندارم و آنقدر گناهانم زیاد شده که دیگر وقت باخدا بودن را پیدا نمی کنم.
هرچه بیشتر می دوم دیرتر می رسم برکت از زمان وزندگی ام رفته نمی دانم چه کردی که آرامش یافتی شاید هم می دانم ونمیتوانم عمل کنم،تو آنقدر آبرو پیش خدا داری که بتوانی دست من گنه کار ،روسیاه را بگیری ودر راه آوری همراه فرزندانت در آغوش گیری وهدایتم کنی تو می توانی من می دانم.
منتظر دست گیری ات می مانم
جا مانده از انقلاب وشهادت
 نظر دهید »

سلام رهبر عزيزم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علميه الزهراء هنديجان
سلام رهبر عزيزم آقاي مهربونم دلم براي حرفهاي دلنشين شما خيلي تنگ شده. سيد مهربان چه زيبا با اهريمن نبرد نمودي وبا تجاوز دشمن سنگدل مخالف وناراضي بودي.آقاي مهربان هنوز هم آواي جانفزاي شما در ميان كوچه پس كوچه هاي عشق طنين انداز شده اي مهربان ياد روزهاي حضور يار به خير آقاجان سيد روح الله عزيز دلم اي مهربان هنوز هم عطر وبوي سجاده زيبا ونگاه مهربان شما در لابه لاي عشق هويداست اي پدر مهربان اي باغبان لاله هاي سفركرده اي اي مهاجر ديار نوراني واژه صبر واستقامت شما را دوست مي داريم يلدش به خير لحظه اي كه لاله هاي عشق باشما بيعت وياري نمودي وبا گوش به فرمان امر شما به مقابله با اهريمن شتافتند اي سيد مهربان اي باغبان نمي خواستي بيگانگان حصار لاله ها راغارت نمايند ولاله ها را به خون كشاننند.
 1 نظر

ای کاش شما را به یاد می آوردم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه حضرت زینب (سلام ا. علیها) یزد
باسمه تعالی
اماما ! ای کاش شما را به یاد می آوردم. هرگاه کلامتان رامی شنوم، حسرتم دو چندان می شود . کودکی بیش نبودم که شما رفتید. پدرم با اشتیاق از شما سخن می گوید ؛ از جذبه نگاهتان و شیرینی کلامتان. یکی از مسن ترها می گفت اگرامام نمی آمد معلوم نبود با اسلام چه می کردند؟
در آن سالهای آخر فقط نام دین مانده بود. آه ! قرآن چقدر مهجور شده بود. می خواستند نام امام حسین علیه السّلام را محو کنند، تا هیچ کس به پیروی از ایشان قیام نکند. بی خبر از این که مردی از سلاله زهرا آمد! قیام کرد و ریشه ظلم را بر انداخت؛ آری؛ شما آمدی واسلام را زنده کردی ؛ نام اسلام در سراسر دنیا پیچید. ایران در جهان سربلند شد و افتخارات زیادی به دست آورد.
اما شما رفتی ! رفتی وفرزندانت را تنها گذاشتی. فرزندانت برای سربلندی اسلام و ایران چه زحمت ها کشیدند! چه خون ها دادند! گفتند: نباید امام و قیامش فراموش شوند .
ما هم قول می دهیم؛ قول می دهیم ، همیشه پیرو شما باشیم ، تا زنده ایم فرمانبردار نائبتان سید علی خامنه ای باشیم .شما هم برایمان دعا کنید ؛ برای پیروزی اسلام و ایران و سلامتی رهبرمان دعا کنید. دعا کنید مورد توجه امام زمانمان قرار گیریم وایشان از ما راضی باشند.
اکرم مرادی کلاس امام خمینی (ره)
مدرسه علمیه حضرت زینب(سلام الله علیها)
 نظر دهید »

رویای صادقه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
از همان روزهای شلوغی که وسطش آدم چرتش میگیرد ونمیداند خودش را بکدام دیفال بکوباند تا خوابش بپرد …

همان راه همیشگی ای که حوصله ام را سر می برد یکنواختی و البته شلوغی اش . اینبار برعکس همیشه مترو خلوت بود . نشستم روی صندلی کنار شیشه که تکیه بدهم به شیشه و تا خانه بخوام . سمت راستم خانمی مشغول گوش دادن موسیقی بود . از همان موسیقی خفن ها که صدای توپس توپسش از هندزفری میزنه بیرون و عینه هو گوشت کوب می خوره هی توی ملاج آدم ! اون هم من که باید همه جا ساکت باشه تا خوابم ببره .

روبروم هم یکی از اون خانم های متشخصی که احتمالا توی آژانس هواپیمایی کار میکنن . این رو از روی چین های طلایی روی مقنعه ش می فهمم . روی مقنعه ش پر از چینه . چشم هام خیره میشه به مقنعه ش و سعی میکنم چین های مقنعه ش رو بشمارم تا خوابم ببره ..

کم کم صدای مسخره ای که هر چند دقیقه یکبار اعلام میکنه : ” ایستگاه بعد …” آرام می شود …


هوا گرم است . ماشین گیر نمی آید . سمت چپ را که مستقیم بروم می رسم به قطعه شهدا . سمت راست هم حرم امام است . چند وقت است به حرم سر نزده ام . پاهایم مرا می برند به سمت راست . حدود 600 متر تا حرم راه است . پرچم ایران نصب کرده اند کنار پیاده رو . صدای نوار ” ممد نبودی ” می آید . بوی اسپند پیچیده در هوا . ایستگاه صلواتی شربت آبلیمو میدهد . خیلی خنک است . جگرم حال می آید .

روبروی حرم می رسم . صحن حاج آقا مصطفی است گمان میکنم . جلوی در ورودی شلوغ است . زیارت عاشورا می خوانند .. صدایش را می شنوم . فراز آخر زیارت عاشوراست . می گوید : به نیابت همه شهدا و امام شهدا ” السلام علی الحسین وعلی علی بن…
همان بیرون ایستاده ام . همراه با صدای بلندگو فراز آخر زیارت عاشورا را می خوانم . باران می گیرد . از همان باران های دانه ریز اما تند که در چشم به هم زدنی زمین را خیس میکنند و عطر دلنشین خاک را بلند می کنند …
لعنت به این صدای مسخره ی مترو که خوابم را چهل تیکه می کند فریاد میزند که ایستگاه پایانی قطار می باشد !
خواب امروز مرا می رساند به ایستگاه حرم مطهر .. رویای صادقه است ..
السلام علیک یا روح الله
 نظر دهید »

به نام نامی روح پر فتوح روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه فاطمیه بیاض

به نام نامی روح پر فتوح روح الله


سلام، سلام بر تو ای روح خدا ، سلام بر تو ای منجی انقلاب و سلام بر تو ای روزهای تلخ و شیرین. هنوز هم در گذر لحظه ها ی تاریخ نام بلندت می درخشد هنوز هم پدران و مادران شکوه اقتدارت را در گوش کودکانشان زمزمه می کنند ، هنوز هم یاد آن روزها نفس ابر قدرتها را در سینه هاشان حبس می کند هنوز هم ماه بهمن یا دآور عظمت شماست و مردم به حرمت نفس هایتان در این ماه اشک می ریزند.


چه طاقت فرسا بود آنروز که کبوتری از اعماق قلبها برخواست و همراه با فرشتگان به اسمان پر کشید و هر چه بالا و بالاتر رفت ،بزرگ . بزرگتر و عزیزتر شد، و از آن پس آسمان پر ستاره منور زقدوم کبوتر شد. اینک پس از گذشت سالها کبوتر به سراسر آسمان سفر کرده است اما قلبهای زمینیان را تا ابد ترک نخواهد کرد. ای امام مهربان،هم اکنون وسعت فاصله ها یمان را تنها خداوند به نظاره نشسته، همانی که به خاطر قدرتش و گاهی به دلیل همراهی بی دریغش فاصله ای در حریم عبودیتش میان من او نیست، آری روزی همان خداوند دوباره مهربانی را در حقمان تمام می کند و چشمان گنه کارمان را به نور دیده شما منور می نماید.


مهربانا ! دعایم کن تا لایق دلت باشم .امام خوبم بدان در خاطری که تویی دیگران فراموشند.


مهربانا! تا ظهور دولت یار دو قدم بود یک قدم را شما برداشته ای. به خدای مهدی سوگند گام دیگر را ما دست پرورده تو بر خواهیم برداشت و با پیروی از چانشین به حق تو چشمان او را و تمام عاشقان را به جمال یار روشن خواهیم کرد. انشا الله. (حوزه بیاض)
 نظر دهید »

امام عزیزم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مرکز تخصصی النفیسه اصفهان
امام عزیزم
من ادعا دارم شما را دوست دارم و افتخار می کنم که در مکتب شما هستم ، ولی وقتی به وصیتنامه شما سری می زنم از خود شرمنده می شوم ، زیرا می بینم شما چگونه در آن وظیفه ی قشر های مختلف مردم را نسبت به انقلاب اسلامی و دشمنان داخلی و خارجی آن مشخص کرده اید ولی ما هنوز نتوانسته ایم این وظیفه را به نحو احسن انجام دهیم .
می بینم در وصیتنامه تان ، شما با نسل های آینده نیز همچون نسل معاصر خود سخن می گوئید و شیوه های حفظ و گسترش انقلاب را بیان می دارید ولی من کمتر به این موضوع کمتر توجه نموده ام.
وقتی به کتاب آداب نماز شما رجوع می کنم می بینم چه قدر زیبا رازهای نماز را بیان کرده و اسرار آن را نشان می دهید ،ولی من هنوز …….
وقتی به کتابهای دیگر شما مراجعه می کنم ، می بینم که اگر بخواهم از هر کدام خطی بنویسم صفحه های زیادی پر می شود و من بیشتر و بیشتر شرمنده می شوم زیرا شما را درست نشناختم و هنوز نتوانسته ام شاگرد خوبی برای مکتب شما باشم .
امام عزیزم شرمنده ام
اما التماس دعا
 نظر دهید »

یکشنبه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
یکشنبه است .
روی میز یک گلدان پر از گل مریم است .بویش مستم میکند . سمت راستش تقویم رومیزی ام . همان لحظه ی سال تحویل دور تمام مناسبت های سال خط می کشم که فراموششان نکنم .
تقویم پر شده از دایره هایی که دور اعدادش کشیده ام .
آنطرف تر کتاب چهل حدیث است . استاد گفته بود هر هفته یکی از احادیث این کتاب را درس میدهد . چهل هفته را شمرده ام و هفته ی چهلم را روی تقویم با دایره سبز مشخص کرده ام .

کلاسم دیر شده . بدو بدو کارهایم را انجام میدهم . برایش می نویسم که ساعت 10 تا 12 کلاس چهل حدیث دارم . نگران نشود.

استاد حدیث سی و نهم را درس میدهد . تصویر تقویم می آید جلوی چشم هایم . دور تاریخ یکشنبه ی 14 خرداد دایره سبز کشیده بودم !؟ با انگشت هایم روزها را می شمارم .
دوشنبه ؛ هشتم . سه شنبه ؛ نهم ….یکشنبه ؛ چهاردهم !
دایره سبز روی چهاردهم است . چشم هایم را باز میکنم و دوباره می بندم . صفحه ی تقویم را بدون تمام چیزهایی که دور و برش بود تصور میکنم . تمرکز میکنم و دوباره روزها را می شمارم . بعله ! یکشنبه ی دیگر چهاردهم است و استاد باید حدیث چهلم را درس بدهد !
دایره ی سبز من ودایره ی قرمز تعطیلی تقویم یکشنبه چهاردهم را احاطه کرده ..
باید حدیث چهلم را در محضر استاد ِ استاد تلمذ کرد ..
یکشنبه ی آینده کتاب چهل حدیثم را می برم حرم .. یکشنبه ی آینده کلاس در حرم امام تشکیل می شود …
 نظر دهید »

مظهر انسان کامل و عارف وارسته

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

ارسال کننده : NEMATBAKHSH


ای کسی که به عنوان مظهر انسان کامل و عارف وارسته و فقیهی عادل و زمان شناس ، و جامعه شناسی مردم دوست ،و فیلسوفی متاله ، برای جهانیان بودی ، که با نگاه به گذشته و شناخت حال و درک عمیق موقعیت آینده را نیز می دیدی و پیش بینی می کردی . بنابراین وقتی از انقلاب اسلامی نام می بریم بی درنگ یادو نام رهبر بیدار دل و روشن ضمیر آن در ذهن متبادر می شود . و وقتی از شما یاد می کنیم ، گویی از انقلاب اسلامی ایران نام می بریم ، همان گونه که حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند : « انقلاب اسلامی ایران بدون نام امام خمینی در هیچ جای دنیا شناخته شده نیست .
شما طراح و بنیان گذار انقلاب اسلامی هستید که همواره باید درخت انقلاب از افکار و اندیشه شما تغذیه نموده وسیراب شود و فضای فکر و فرهنگ و باور های دینی مردم را سالم نگه دارد .
آری تصمیم سازان و تصمیم گیران میهن اسلامی می بایست با کنه افکار بلند و اندیشه تابناک شما که از چشمه فیاض مکتب وحی سیراب بودید ، آشنا بوده و آن را سرلوحه فکر و اندیشه و عمل خویش قرار دهند ، تا حضور شما در استمرار انقلاب ، حضور همیشگی باشد .
همچنین نسلهای تشنه معرفت و عدالت و جوانان و نوجوانان بیدار دل و حق جو که همواره امید شما به آنان بود ، پیوسته از انوار آن چراغ هدایت بهرمند بوده و از گزند ترفند های خصم کینه توز که در صدد خشکانیدن ریشه های درخت نو رسته انقلاب است ، در امان باشند . درختی که باید آن چنان تناور شود تا در سایه سار آن ، نسلهای میهن اسلامی در امنیت و آسایش ، همواره لذت عبودیت حق را در یابند . و با پرهیز از رفاه طلبگی آنچنان قدر امنیت و عدالت را لمس نمایند که که برای حراست از آن ، از هیچ چیزی دریغ نورزند . بدین سان خدمات متقابل انقلاب و نسل های آینده ، همیشگی باشد ، ودر اثر این تعامل ،الگوی برتری از جامعه با فضیلت و کرامت انسانی ، همراه با علم ، تقوا وعدالت ،در معرض دید جهانیان قرار گرفته تا بار دیگر تمدن کهن و درخشان اسلامی وایرانی حیات طیبه خویش را باز یافته و مصلحانه ،جهان در غلتیده در رذالتها را به نور فرا خوانده و همواره منادی صلح و عدالت باشد . و ثابت نماید که تنها دین ، شایستگی حکومت دارد و لاغیر .
نسل انقلاب که حکومت عاری از هویت دینی و ملی شاهنشاهی را لمس نموده و آن را با جمهوری اسلامی که حکومتی بر مبنای دین و فقاهت بنا شده ، مقایسه می کند ، همواره با نگاه تحسین و تکریم به مبتکر مبتکران می نگرد و شما را در منظر نسل انقلاب به عنوان یک منجی و مصلح و محیی دین جلوه می کند که نه تنها به مسلمان ایرانی عزت بخشیدید ، بلکه موجب سرافرازی مسلمانان عالم شدید و حتی در ذهن غیر مسلمانان و در ذهن متفکران و سیاستمدارانی که دین را افیون ملتها می دانستند نیز به عنوان یک مصلح و خیر خواه متجلی شدید ،به گونه ای که آنان نیز در تز جدایی دین از سیاست و تز ناتوانی دین در اداره حکومت ،به تردید افتادند و به معمار انقلاب و مبنای حکومت شما به دیده احترام می نگرند و ازشما با عظمت یاد می کنند .
آشنایی با سیره عملی شما می تواند زمینه فرآیند شناخت عمیق را در آنان فراهم کند . تا در آینده با مقتضای درک ، بتوانند اندیشه های نظری شماو ابعاد گوناگون شخصیت آن تالی تلو عصمت را دریابند . انشاءالله

 نظر دهید »

هوالرحمن الرحیم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • زهرائیه نجف آباد
هوالرحمن الرحیم
سلام بر رهبرم روح الله
رهبر عزیزم هرچند در حیاتتان لیاقت حضور نداشتم (که معذوریم به حکمت خدا) ولی من، حتی از کودکی نیز مهر تو را در جان و دل حس می کردم شاید بتوان گفت این حس زیبا را پدرم به قلب و خون و فکرم تزریق کرد یادم هست که 6 یا 7 ساله بودم و کنار تلویزیون مشغول خاله بازی ، پدرم آن چنان مشتاقانه چشم بر تلویزیون دوخته و به پهنای صورت اشک می ریخت و حالت بدنی اش چنان بود که من فکر می کردم هر لحظه امکان دارد از عشق به رهبرش در دم جان دهد.
من همیشه عشق او را به شما در کودکی ام به یاد می آورم ؛
روزی یکی از دوستان پدرم در مقابل پدرم به شما و انقلابتان توهین کرد پدرم آن چنان برافروخته و عصبانی شد که من یک لحظه احساس کردم او را خواهد کشت؛
مادر بزرگم می گفت پدرت هیچ گاه برای فوت پدرش آن چنان که برای رهبرش گریه و لی تابی می کند عزاداری نکرد؛
همیشه با خود می گفتم چرا پدرم شما را این همه دوست دارد؛
مگر شما که هستید برای من که در زمان حیاتتان نبودم درک این عشق سخت و متعجبانه بود ولی در دل شما را چیزی فراتر از یک روحانی و رهبر حس می کردم نمی دانم چرا!
کمی بزرگتر که شدم گاهی وقتی گوشه ی تلویزیون یا مجلات می دیدم که نوشته سلام بر روح الله می دانستم که این نام شماست ولی همیشه در فکرم می گفتم چرا مادرتان شما را به این اسم نامیده اصلا چرا روح الله؟
وقتی سرودهای انقلاب را می شنیدم ( که خمینی ای امام …) با خود می گفتم چرا شما را امام می نامند؟!
روزی در تلویزیون مراسم تشییعتانرا نشان می داد، سیل مشتاقان و کسانی که بی تاب و بی قرار بر سر می زدند و حتی عده ای که می مردند و جنازه هاشان را از بین جمعیت به عقب می بردند مرا متعجب می کرد با خود می گفتم مگر او کسیت و چه کرده که این چنین محبوب است با این سؤالات بزرگ شدم و الان که 24 سال دارم جواب سؤالاتم را می دانم!
فهیمدم حکمت نام روح الله به عنوان اسم رهبرم چه بوده چرا که انقلابت ای رهبر والا و عزیزم مانند خونی گرم و زندگی بخش در رگ مرده و بی جان مردم ایران جاری گشته.
مردمی که متحمل زور شاهان مستبد و هوس بازی چون رضا شاه و پسر بی لیاقتش بودند.
من آن زمان نبودم ولی فیلم های انقلاب را دنبال می کنم و می بینم فقر و فلاکت ملتی مظلوم و کاخ و سرمایه ی شاهان پست و بی لیاقت را ندیدم …
ولی دیدم مش محکم تو را ای رهبر عزیزم که چگونه بر دهانشان زدی و ملتی که لبک گویانِ نه فقط یک روحانی نه فقط یک رهبر و نه فقط یک مرد دانا که آنان لبک گویانِ فرزند زهرای اطهر بودند مقارن شدن میلادتان با میلاد دخت پیمبر زهرای مرضیه مادر بزرگوارتان خود گواه این حرفم می باشد.
آن چنان قوانین خدا و احکامش را در جامع ای که رو به زوالی و فساد می رفت حاکم کردی و چون عیسی به اذن خدا دم مسیحایی ات را بر روح و جان مرده ی این ملت دمیدی که روح وجان تازه گرفت.
و خود گفتی این ها نبود مگر باذن و رحمت خدا.
گاه با خود می گویم کاش آن زمان که فتنه ها به پا بود چه در مسیر انقلاب و چه بعدها در مسیر 8 سال دفاع مقدس در رکابتان بودم و سرباز مخلصی برایتان می شدم و مانند خیلی خا که حسین زمانشان را تنها نگذاشتند، تا پای سر سپردگی و دلدادگی در راهت پیش می رفتم تا جایی که جانم را فدای شما می کردم.
ولی وقتی به این موضوع خوب فکر می کنم می بینم الأن هم علی زمان ما بسیار غریب و تنهاست او خود نیز از مریدان و جان بر کفان در رکابت بوده او نیز مانند شما مظهر شجاعت و صلابت است او نیز مانند تو مشتی آهنین دارد که چون مستکبران به ملت اعراض و گردن کشی می کنند چون کوه در مقابل دسیسه هایشان می ایستد و سرکوبشان می کند.
من از زمانی که انقلاب شما که امیدوارم در آینده وصل به انقلاب حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بشود را شناختم ولایت علی زمانم را پذیرفتم اگر شما آن زمان بذر انقلاب را پاشیدید و با زحمت و مشقت شاهد جوانه زدنش بودید اکنون علی این زمان هم چون شما بر این عهد پایبند است و جوانه های ببار نشسته ی شما را به درختانی تنومند و ریشه دار تبدیل کرده است.
من او را بسیار دوست دارم و رهبر خود می دانم و پدرم اگر چه مهرتان را به عنوان رهبر به دل دارد ولی اکنون در رکاب رهبرم خامنه ای سر تعظیم و جان سپاری فرود می آورد آری تو رفته ای ولی می دانم این ملت را به فراموشی نسپرده ای رفته ای ولی مطمئنم جایگاه عالی و والایی در آخرت داری..
دعایمان کن
تا مبادا انقلاب پاکی که با خون هزاران شهید مظلوم به دست آمده را بر باد بدهیم.
رهبرم ابرقدرتان وهمان ها که در زمان شما فتنه انگیزی می کردند اکنون جنگ تازه ای آغاز کرده اند.
نه جنگ تن به تن که جنگ روحی و روانی و فکری برپا کرده اند دعا کن جوانانِ نو رِسی را که ناخواسته در دامشان می افتند، دعا کن برای ملت امروز که رفبرشان خامنه ای را تنها نگذارند و با فکر و روانی سالم در رکابش با قلم شمشیر بزنند.
مرا دعا کن تا اکنون که عشق سربازی رهبرم را دارم بتوانم این عشق و هدف را به ظهور سرچشمه ی خوبی ها مهدی صاحب الزمان متصل کنم.
زینب صالحی پایه اول از مدرسه زهرائیه نجف آباد اصفهان
 نظر دهید »

اسمش را گذاشتند " روح الله " .

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
سالها بود انتظار فرزندی را می کشیدند . اعتقادی به خارج و دارو و درمان هاشون نداشت . میگفت دست مسلمون باید آدم رو مداوا کنه . کسی که خدا و پیغمبر سرش بشه . وگرنه اجانب هر چقدر هم علم داشته باشن منتها دستشون شفا نداره . به قول خان جان دستشون سَبُک نیست .

خلاصه بعد از دوازده سال دوا و درمون وخوردن این دارو و اون دارو و دادن این آزمایش و اون آزمایش خدا بهشون بچه داد . گفته بودن این کاکل زری باید آخرای خرداد یا اوایل تیر بدنیا بیاد . کلی فکر کرده بودن اسمش رو چی بذارن و هنوز به نتیجه نرسیده بودن . آرزوی کلی اسم داشتن برای این کاکل زری ولی خب باید یکیش رو انتخاب میکردن .


صبح زود حالش بد شده بود . احساس میکرد قلبش سنگین شده . رفت تلویزیون روشن کرد که حواسش از حال خرابش پرت شه . بعد هم رفت توی آشپزخونه تا صبحانه مختصری آماده کنه و بخوره بلکه حالش بهتر شه .

صدای لرزان مجری اخبار موج انداخت توی خونه ؛
” انا لله و انا الیه راجعون “
دستش را گذاشت روی دلش ..
روح خدابه خدا پیوست ..
سرش گیج رفت ، افتاد روی زمین . دلش درد گرفت .
خان جان از توی اتاق عقبی سریع دوید سمت آشپزخانه …

زودتر از موعد مقرر به دنیا آمد . انگار میخواست خودش را به مراسم رحلت امام برساند . اسمش را گذاشتند ” روح الله ” .
 1 نظر

وصدای بال جانبازی در آسمان حرم "روح الله " پیچید ...

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
به هر زحمتی بود از دکتر مرخصی گرفت . قول دادکه کار سنگین نکند .
همان پیراهن آبی آسمانی اش را پوشید با شلوار طوسی .
همان جورابهای سفید و دمپایی های ساده ای که همیشه همراه پاهایش بود.
ساعت را هم طبق عادت همیشگی اش به دست ” راست” انداخت . ساعتش فقط یادگاری است . کار نمیکند. عقربه هایش روی 5:30 مانده اند . شیشه اش هم شکسته اما از قابش بیرون نمی افتد.
یک بطری آب معدنی هم از مغازه ی کنار بیمارستان خرید .
اهرم صندلی را محکم گرفت و بسم الله گفت و حرکت کرد . از کنار پیاده رو ..
دویست متر اول را که طی کرد به نفس نفس افتاد . دستهایش خسته شد .. خیره شده بود روی عقربه های ساعت واهرم چرخ را می چرخاند . گراند ویتارای سفیدرنگی از کنارش با سرعت رد شد و بوق ممتدی زد وصدای بوق مثل یک نوسان آونگی موج انداخت توی مغزش ..
چهاراه جمهوری را که رد کرد دومین ماشین شاسی بلند سبقت گرفت و باز هم صدای بوق مثل پتک ضربه کوباند روی مغزش ..
خیابانها یکی پس از دیگری به سرعت از زیر چشمانش می گذشت ، عرق سردی نشسته بود روی پیشانی اش ..
دوربرگردان اتوبان منتهی به حرم امام را به سختی طی کرد .. جلوی در ورودی در آستانه ی صحن دست هایش بی توان شد .. شیشه ی آب معدنی از روی پایش لغزید روی زمین .. نفس هایش نا منظم شد ..
باد خنکی وزید و تصویر حرم امام ثبت شد در ذهنش . چشم هایش را بست ..
باد شدیدتر شد .. چند تا کبوتر سفید در آسمان بال می زدند …
ساعت 5:30 بعداز ظهر بود .
صدای انفجار می آمد . بوی باروت .تانکها نزدیک شدند . آرپیجی را گذاشت روی دوشش که تانک را نشانه بگیرد . همزمان هواپیماهای عراقی منطقه را بمب باران کردند . ترکش کوچکی شیشه ی ساعتش را خرد کرد .
دستش رفت روی ماشه . شکلیک کرد . تانک آتش گرفت و بوی دودش به آسمان رفت .
نفسش تنگ تر شده بود .
عکس امام را از جیبش در آورد و بوسید . دومین گلوله آرپیجی را آماده شلیک کرد …
چشم هایش را به زحمت باز کرد . حرم امام را دید . همه جا ساکت شد . کبوترها هنوز پرواز می کردند ..
وصدای بال جانبازی در آسمان حرم “روح الله ” پیچید …
 نظر دهید »

مردی از سلاله ی پاک نبی مکرم اسلام

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
در آن زمان که جاهلیت مدرن همه ما را در برگرفته بود و از دین مردم جز ظاهری نمانده بود و هر آن چه که فضائل انسانی و کرامات انسانی به شمار می رفت همه از بین رفته و لگدکوب شده بود و بخصوص در عرصه های سیاسی و اجتماعی چیزی جز ذلت و وابستگی و فرومایگی برای ملتی بزرگ به جا نگذاشته بود و کم کم تمامی این خواری ها و مذلت ها باورمان شده بود، باورمان شده بود که ایرانی و مسلمان ضعیف است، فقیر است، حقیر است، ناتوان است،…
مردی از سلاله ی پاک نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) قیام کرد و ندای هیهات من الذله سالار شهیدان را سر داد و به ما آموخت و یادآور شد که امام حسین(علیه السلام)- امام ما- زیر بار ظلم و ذلت نرفت و مرگ را بر زندگی در زیر ظلم ستم پیشگان ترجیح داد، آری این مرد پاک، روح الله بود. روح الله الموسوی الخمینی، او که همه چیز خود را فدای اسلام کرد و اعتقادش چنین بود که همه ما باید فدای اسلام شویم. او که به ما عزت، شجاعت، شهامت، کرامت و بزرگی بخشید. استقلال و آزادی را به ما آموخت و گفت: تمامی این فضائل در گروِ پیروی از اسلام ناب محمّدی(صلی الله علیه و آله و سلم) است و اسلامی را که شاهان و بیگانگان به ما خورانده بودند به نام اسلام آمریکایی معرفی کرد و اعتقادش بر این بود و عمل نیز نمود که باید تمامی وابستگی ها، دلبستگی های به بیگانگان و ظالمان قطع و بریده شود تا شایستگی های مان نمود پیدا کند و جلوه نماید. آری! روح الله راه حق و راه دین حق را به ما نشان داد و رهبرمان شد تا بتوانیم عصری را به وجود آوریم که نامش را عصر امام خمینی نامیدند.
همه همّ و غمّش اطاعت از خدا و دستورات اسلام بود و عزّت و شوکت ملت ایران و کل مسلمین، آرزویش بود و اعتقادش به انجام تکلیف بود نه رفع تکلیف. او از نسلی که تا حلقوم در فساد و تباهی و لجن زارهای نظام شاهنشاهی فرو رفته بودند، جوانانی برومند و شجاع و دلیر و رشید و شهید پرورش داد، جوانانی که وقتی به استقبال مرگ می رفتند لبانشان فقط به نام خدا و رسول و امامانشان معطر می شد و عاشقانه به لقاءالله می رفتند. آری! روح الله همیشه ماندنی است. نه تنها در قلب و یاد ملت ایران بلکه در قلب و یاد تمامی آزادگان و آزاد منشان.
درود به مرد بزرگ خدا روح الله که تمامی عزّتمان را مدیون اوییم.
گردآورنده: سرکار خانم وکیلی
 نظر دهید »

تقديم به فرزانه مردي كه طاغوت زمان را درهم شكست

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه الزهرا(س) فامنین
تقديم به فرزانه مردي كه طاغوت زمان را درهم شكست وترنم عشق و رايحه وصل را در دلها زنده نمود. (امام خميني(ره))

اي كاش مي شد تا تو را در زير باران شكوفه ها ببينم، در آن هنگام كه نسيم بهاري درلابه لاي درختان مي پيچد و شاخه ها را همچون گيسوان در خود رقص مي داد. آن هنگام كه هزاران مرغ عشق بر روي شاخه ها ترانه اي از ديوار تازه را سر مي دهند و روي گل هاي ياس سپيد هزاران پروانه رنگين بال نشسته اند به آسمان كه بنگري نوشته هاي سپيد را مي بيني كه سبد سبد گل به رويش مي ريزند و چكاوك ها در اطرافش به ژرواز درمي آيند و همه جا از بوي وجود او پر مي شود. خورشيد با درخششي ذرين بر همه جا مي تابد و همه جا را با نور درخشش خود زيبا گرداند. دوست دارم كه فرشته ها بر همه جا پودر طلايي بپاشند چون امام به ايران ، سرزمين ما قدم نهاده است و اي كاش مي شد از دشست گل هاي آسماني يك شاخه گل محمدي ژيد و روي گلبرگ هاي آن نوشت : اماما ! دوست دارم و تا آخرين لحظه اي كه قلبم مي تپد راهت را ادامه مي دهم. و اي كاش مي شد پنجره را باز كرد و هر وقت فرشته اي از آن جا گذر كرد گل را به او بدهم تا آن را براي رهبرم ، نغمه دل انگيز دلم، هستي وجودم، برد.
 نظر دهید »

صبح که از خواب بیدار شد...

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
صبح که از خواب بیدار شد برعکس همیشه که قرآنش را می خواست و معصومه برایش می آورد این بار یک ورق سفید خواست و یک خودکار سبز !

و مثل همیشه معصومه با مهربانی چیزهایی را که خواست برایش آورد و نشست کنار تختش .


می گفت امروز حالش خوب است و ماسک اکسیژن را از روی صورتش برداشت و برای فرار از نگاه های نگران معصومه رفت پشت میز تحریرش نشست و مشغول نوشتن شد .


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
من مقدمه نویسی بلد نیستم ! اما خوب میدانم چطور باید ابراز دلتنگی کنم . یعنی سالهاست که دلتنگ شما ام . اما هیچ وقت توفیق نامه نوشتن برای شما را نداشتم . امروز به شکرانه ی حال خوشی که بعد از مدتها مرا نشاط بخشیده ؛ میخواهم چند خط برای شما بنویسم و بعد با دست خودم برایتان پست کنم .
خیلی دلم میخواست در این سالهایی که بستری ام یک روز مثل امروز حال خوشی داشته باشم و به حیاط بروم و از گل های زیبایی که معصومه خانم زحمت باغبانی شان را می کشد برایتان بچینم و بیارم .
از همان گل های زنبق بنفشی که دور تا دور باغچه را زنجیر وار گرفته اند . شاید هم گل رز قرمز برایتان بچینم . هرچه باشد رز نماد محبت است اما زنبق ؟ زنبق بنفش است .. بنفش نماد دل کبود است ..
سرفه اش میگیرد … دستمال سفید توی جیب پیراهنش را در بیرون می آورد و می گیرد جلوی دهانش .. مثل همیشه روی دستمال سقایق کاشته می شود از خون بالا آمده از ریه اش .
معصومه می ترسد . نگران می دود این طرف وآنطرف . آب می آورد برایش . کپسول اکسیژن را می کشد تا کنار میز . ماسک را می گذارد روی صورت حسن آقا .
چند خط فاصله می گذارد و زیرش توی پرانتز می نویسد : خیلی وقت است که این سرفه ها مهمان گلو وریه ام هستند .. شما دلتان آرام باشد ما هم خوبیم ..
نفس هایش منظم می شود . صدای خس خس گلویش کم می شود .
معصومه کمی خیالش راحت می شود و می رود می نشیند عقب کنار تخت .
انتهای ورق را خطاطی میکند ؛ با همان خودکار سبزش .. من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم …
مدتهاست شکسته نستعلیق ننوشته ام اما خدا را شکر آبرویم حفظ شد و توانستم برای شما بنویسم . حالا این اسمش می شود برگ سبزی تحفه درویش !
زیر نامه تاریخ می زند و خود کار را می گذارد روی کاغذ و می رود روی تختش دراز می کشد و پلکهایش را می گذارد روی هم .
معصومه که آرامش حسن آقا را می بیند باخیال راحت می رود آَشپزخانه .
به شکرانه ی حال خوش امروز همسرش عدس پلو نذری می پزد .. از همان عدس پلوهایی که برای اربعین امام حسین هم نذر دارد و هر سال می پزد . همان ها که رویشان خرمای رطب می گذارد و دارچین می پاشد …
ظرف های یکبار مصرف را آماده می کند برای کشیده عدس پلو ..
آفتاب آمده وسط آسمان . عطر دارچین و عدس پلوی نذری خانه را پر کرده .. غذاها را می کشد توی ظرف .. یک ظرف هم می کشد برای حسن آقا .
حسن آقا روی تخت خوابیده…
دلش نمی آید بیدارش کند . ظرف غذا را می برد بگذارد روی میز . چشمش می افتد به ورق و خودکار سبز روی آن . مشغول خواندن می شود ..
میان نامه همانجا که چند خط فاصله گذاشته بود نوشته :” دیشب خواب دیدم دور ضریحی میگردم . با لباس سپید.. خدا را شکر که من را هم طلبیدید “
صدای الله اکبر اذان مسجد می پیچد توی خانه ..
حسن آقا روی تخت خوابیده. خبری از حباب های کپسول اکسیژن نیست !

( مربوط به یادواره نامه ای به روح الله )
 1 نظر

امام من ، سلام

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
امام من ، سلام

سلام و درود بی پایانم بر روز خجسته ای که در آن روز چشمان پر مهرت را به دنیا گشودی ، روزی بسیار میمون و مبارک ، گوئیا خواست خدا این بود که مهر تو و جده ات زهرای مرضیه سلام الله علیها در یک روز به هم گره بخورد و هر وقت قلبمان از شادی میلاد زهرای اطهر لبریز می شود ، نام و یاد تو همراه شادمانی مان گردد. سلام بر آن روزهایی که با عشق به مکتب و مرام فاطمی، خشم طاغوت را برانگیختی و آنان وقیحانه وجود با عظمتت را از میهنت دور کردند و به خیال خام خود دلهای مشتاقانت را از تو ای ، اسوه صلابت جدا کردند. درود بی پایان بر تو آن زمانی که مادران فهیم، نام روح الله را بر نوزادان خود نهادند به امید آنکه در آینده بازوی پر توان روح خدا شوند و چه زیبا امیدشان به واقعیت پیوست.

سلام و درود نثار تو ای امام خوبیها که سراسر زندگی اتسادگی بود و اخلاص و ایثار و همواره در طواف عشق به سر بردی و پا از حریم با عظمت انسانیت و ایمان و هر چه خوبی بود، بیرون ننهادی و جهانی را بیدار ساختی.
سلام بر آن روزی که ای خورشید مشرق از غرب طلوع کردی، زمانی که بار دیگر ناجوانمردانه تو رابه دیار غربت فرستادند تا مردم را از تو و تو را از مردم جدا کنند… اما زهی خیال باطل!
سلام بر تک تک روزها و دقایق و لحظاتی که مسلمانان جهان و حتی غیر مسلمانان “نوفل لوشاتو” مشتاقانه به دیدارت می آمدند و تو ای اسوه مهربانی ، ازخرمن پاک وجودت به آنان توشه صبر و مقاومت و عطوفت هدیه کردی ، و همانند سروی قدبرافراشته در اوج وارستگی ، پذیرایشان بودی و به شیطان زمان نشان دادی مردان خدا از هیچ کس نمی هراسند چه رسد به زندان و تبعید و …. .
و سلام بر روزی که پس از سالیانی چند خاک وطن را با عطر حضورت بزکت و صفا بخشیدی و چشمان بی رمق اما امیدوار مردم کشورت را توانی دیگر بخشیدی. نگاه منتظرانت را صفا دادی . ای امام وقتی آمدی مادرانمان اشک شوق ریختند و پدرانمان سوگند یاد کردند فرزندانشان را در راه یاریت بپرورند. این فرزندان همان سربازانی بودند که سالها قبل نوید داده بودی:” سربازان آینده من در آغوش مادران و در قنداقه ها هستند!
سلام بر دورانی که مردم را با اطلاعیه ها و سخنان خود دلگرم نمودی و بالاخره طاغوت از دیار مردان مرد رخت بربست و راهی جز این نداشت! همه جا بوی بهار گرفت . دلها و دستها، نه،همه وجود مردم یکی شد و فریاد پیروزی سر دادند و با چشم بصیرت دیدند که ” جاء الحق و زهق الباطل ” .
سلام بر تو آنگاه که دشمنان اسلام جنگ به راه انداختند و تو با همان استواریت با تکیه بر الله، مردم را از تفرقه و رعب و وحشت نجات دادی و نوزادان دیروز و سربازان امروز به یاری دین خدا آمدند و دشمنان را ذلیل کردند و شهادت را با آغوش باز پذیرا شدند تا راه امامشان ادامه پیدا کند. همه یدالله و سیف الله و قدرت الله شدند و رهبرشان روح الله را یاری نمودند و عدوالله را به خاک مذلت نشاندند. آری همه حزب الله گردیدند و مدال افتخار محبت الله بر زمینیان و نورالله بر عرشیان را برای همیشه نصیب خود نمودند.
و سلام بر تو آن روز که دعوت حق را لبیک گفتی و عاشقانت را یکباره در غم فرو بردی. چه قیامتی برپا شد! تاریخ چنین تشییعی را به یاد ندارد که نه وداع بود و نه تشییع جنازه ، بلکه تجدید عهد و پیمان بود و نماش عشق و حساس به وسعت همه جهان بلکه همه تاریخ. آری انتظار فرجی که از نیمه خرداد می کشیدی به سر رسید! چه غریبانه در تاریک روشن ایام ، باغ نوشکفته را بدرود گفتی و نام مبارکت بر تارک سرخ غروب به یادگار ماند. هنوز طراوت اندوهت بر لاله های دشت دلهایمان باقی است، چگونه تحمل نودیم این سالیان را بی تو….. هنوز نفس های گرمت، صدای با صلابتت و بوی عطر و عاطفه ات در جان ما جاری است. هر برگ خاطره شهیدی، هر سخن استواری، هر رأی و اندیشه ضد استعماری، هر ندای بیداری و هر خوبی و پاکی است بوی پیامت را می دهد.
ای روح خدا! دعایمان کن بتوانیم راهت را ادامه دهیم.

اعظم صادقی
 نظر دهید »

آقای خوب و مهربانم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

نامه ای به امام خمینی‌(ره):
آقای خوب و مهربانم، پدر بزرگوارم،سلام! تاکنون چند بار خواسته ام نامه ای به شما بنویسم، ولی هر بار دیدم که منتقل کردن احساسم و تراوش قلم سیاه و کاغذ سفید ممکن نیست. پس به خیره شدن و زمزمه کردن احساسم بسنده کردم. ولی این بار، صبرم تمام شده. و خواستم تا گوشه ای از این دریای مواج این کاغذ را تر کند. آقای من! باور کنید دلم خیلی برایتان تنگ شده؛ و دلم از دوریتان گرفته؛ دلم خسته تر از دیروز و دلتنگ تر از روزهای قبل برای دیدنتان لحظه شماری می کند. و چشمانم اشکبار تر از روزهای گذشته شما را می خواند. ای پیرو راهنما! صدای بغض آلودم را بشنو و ببین که چگونه وجود آسمانی ات را در ماه جستجو می کنم. پدر روحانی یادت حیات دوباره دل است چگونه می شود که این آتش دوری به نگاهی سرد شود و به من سرگشته آرام و قرار بخشد.
چه می شود اگر ……

منور اوحدی مرام

شماره طلبه:9012208044

 نظر دهید »

سلام آقا

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه ریحانه النبی سنندج
سلام آقا
در جوار ائمه خوب هستید یا باز هم به فکر ما و ایران نو پای ما که هنوز هم که هنوزه در معرض خطرهای خیلی زیادیه هستید .
اگه از احوال ما بپرسید راستش رو بخوایید زیاد خوب نیسنیم یا حاقل اکثر ماها خوب نیستیم ،‌ ایرانی که شما و پدران ما برای بقای اون زحمت های زیادی کشیدید دیگه مثل روهای اول نیست .
هر جند شما از همه اینپ خبر دارید اما سرزمین ما با هر پیشرفتی دشمنان یادی پیدا می کنه .
آقای عزیز سرزمین ایران ما به عشق شما و به عشق همه شهیدان پشت پیران عزیزمون هستیم . آقا درسته شما اینجا نیستید اما عشق شما اینجاست و ما مثل سرباز های وفا دار شما پشت میهن سرفرازمان ایران ایستادیم .
سرباز کوچک شما فاطمه جواهری ( حوزه علمیه ریحانة النبی(س) )
 نظر دهید »

هو العطش و هو الحی

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه ریحانه النبی سنندج
هو العطش و هو الحی ، و هو اپهو ، خوشا هو هوزدن با حضرت او ، به نام او که دل را چاره ساز است
« به تسبیحش زمین ، مهر نماز است »
چه زیبا سرود برایت سلمان هراتی برایت :
پیش از تو آب معنی دریا شدن ندپشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ ، زهره دریا شدن نداشت
درپن کویر سوخته ، آن خپک بی بهار حقی علف ، اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمق زمین شانه بهار بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت
دل ها اگر چه صاف ، ولی ا زهراس سنگ آیینه بود و میل تماشا نداشت
چون عقده ای به بغز فرود بود حرف عشق این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت


سلام به روح خدا ، سلام به روح انقلاب اسلامی

نه تنها قلم بلکه زبان و زمان نیز از سراییدن برایت ناتوان است ای بزرگ مرد تاریخ از عشق از ایمانت و از اعتقاد و بلند باوریت از کدام ویژگی انسانی ات می توان جرگه ای سخن گفت . پدرم ا زمجاهدت هایت برایم می گوید و مادرم از خمینی بودنت داستان می سراید .
نمی دانم بعد دنیا چگونه از ود گذشته گی هایت را در خود جای داده است ، نمی دانم عشق چگونه توانسته است در مقابل تو قدم برفراشته کند .
و نمی دانم من هیچ چیز را نمی دانم ، من نوجوانی 18 ساله هستم که توفیق زیستن در روزگار تو را نداشته ام فقط هر جا سخن از انقلاب ، پیروزی ، شهادت و قیام است نام تو سر خط تمام آن هاست .
نام تو جوهری ست بر تمام خوبی ها ، صبر ها ، استقامت ها و ایمان ها .
تو با دلسوزی پدرانه ات زهرا هایی را پرورش داده ای که زهرا گونه باشند با شجاعت و دلیری مردی ات مصطفی هایی را در آغوش گرفتی که جز شهادت و وصال حق آرزویی نداشتند .
تو ظلمت و تاریکی را برای همیشه با اندنت به روشنایی تلؤ تبدیل نمودی .
پشت ان چین و چروک صورتت غم هایی نهفته بود که از خروش فریاد مردان ستم دیده بی صداتربود .
چشمان آسمانی تو همیشه آرامش بخش دل عشاق بود. چشمان نمناک تو همیشه اهل روضه حسین فاطمه بود .
چه مدبرانه و عاشانه پرچم حق را برفراز دنیا نهادی . با ظهورت ایران را یکپارچه کردی و از اختناق و خفقان و نبود آزادی رها ساختی و با تدبیر تواانقلاب پیروز شد .
امیدوارم جوانان ایران که بنا به فرموده حضرت عالی سرمایه های انقلاب اسلامی هستند که امید انقلاب و حوانان است پیرو راه شما شهدا و امام شهدا باشند و زمینه را برای ظهور منجی عالم بشریت آماده سازند و تا رساندن پرچم حق به دست حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) علی اکبرهای خمینی زمان خود باشند .
این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای جهان شناته نشده است.
(رهبر معظم انقلاب اسلامی )
 نظر دهید »

السلام عليك يا روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علميه الزهرا مياندوآب
السلام عليك يا روح الله
رهبرم،من شما را ديده ام اما از پشت شيشه اي كه مرا تاب وتب آن روزگاران را نشان مي دهدروزگاراني كه فدائيان شما همچو ملائك به فرمان شمادر مقابل ظلم قد علم مي كردند.
اي روح خدا،شنيده ام كه آمدي وابرهاي سياه راازآسمان ايران زدودي.شنيده ام كه آمدي وودست علي گونه ات را بر سر يتيمان كشيدي.شنيده ام كه آمدي و پرچم سفيد عدالت را گستردي.شنيده ام كه وقتي زمين رابه سوي آسمان ترك گفتي تمام مردم داغدار شدند برسر مي زدندوسينه چاك مي كردند.چه غم انگيزملت راترك گفتيد.كاش مي بوديد!اما خيالتان جمع در پس آن شب كه بادلي آرام وقلبي مطمئن وروحي شادوضميري اميدوار به فضل خدا،تن درآغوش خاك نهاديدشخصي همچو نور ازسلاله ي پاك زهرا(سلام الله عليها)به جايتان نشست.وپس از شما حضرت ماه همچو برادري مهربان و رئوف چتر حمايت ومحبت افزونش رابرسر همه حتي آنان كه لياقتش را نداشتندگستراند.با رفتن تن خاكي شمااز ميان ما عرصه را وا نهادند وموي سروصورت رهبرعزيزمان را همچوقلبش سفيد كردند
اما ماهمچو ياران تو كه براي اقامه عدل بر شما اقتدا كردند به رهبر فرزانه مان براي هرامري كه بفرمايند اقتدا مي كنيم .
اگراز سرهاي ماياران خميني كوه بسازندنخواهيم گذاشت كه آيندگان در تاريخ بخوانند سيد علي تنها ماند
 نظر دهید »

میرسد خردادو داد از یاد او

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
میرسد خردادو داد از یاد او
گل رفت وشمیم خوشش اینجاست هنوز
بلبل به هوای گل چه شیداست هنوز
رفتی ز جهان اگرچه ای روح خدا
لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز
تا از تن تبدار زمین روح خدا رفت
بالندگی از همت عنقایی ما رفت
آن ابر که گل هم قدم بارش او بود
سیراب نکرده عطش دشت چرا رفت ؟
با آمدنت بهار دل پیدا شد
بلبل به نوا امد وگل ها وا شد
ای کاش که رفتنت نمیدیدم من
با رفتن تو قیامتی برپا شد
می سوخت چوشمع تاسحر در شب مرگ
بشکفت گل از گل رخش در تب مرگ
ارام تر از همیشه با یاد خدا
گل خنده زد ونهاد لب برلب مرگ
هر دل شده حجله ای باغم تو
هر دیده چو دجله است در ماتم تو
از یاد نرفته ای که دلها باتوست
دل نیست مگر دلی که شد همدم تو
دل به عشق اش داده ام دلداده م
بهر این دل دل فکاری گریه کن
میرسد خرداد و داد از یاد او
کی توانم برد باری گریه کن
در موسم گل چه جای یاران خالی است
خاک از نفس پیر جماران خالی است
در دفتر خاطرات دل بنویسید
در سینه ما جای بهاران خالی است
بی تو وبیاد تو غریب تر از همیشه اخرین روز های بهار سپری می شوند همه جا از یاد و خاطرات تو پرشده.پیر محراب!پدر امت! دلمان برای صفای باطن واخلاص چهره ی ارامت تنگ می شود و چشم که به قاب تصویر می دوزیم دل پر می کشد وبه جمع یاران تو در جماران می پیونددبه یاد ان روزها که بودی وروی آن
ایوان معروف و کوچک که به بلندترین کرسیهای سلاطین جهان سروری میکرد مینشستی و عطر سادگیت مشام جماران را پر میکرد هنوز دلبسته ی تواییم و در این نیمه خرداد ماه نیز با رفتن تو لاغرتر ولاغرتر میشود
همه به عشق تو زندگی میکردند آرام وساده وبی آلایش و تو آنقدر پدر خوبی بودی که تصویر زیبایت در قاب طاقچه ها بوسه گاه کودکان میشد.
حالا باز دلمان هوایی توست اخر روح خدا بودی ودر کالبدمان روح زندگی وبندگی دمیدی و با انگشتان مهربانی که نوازشگر فرزندان شهید کشورمان بود نشانی خدا را یادمان اوردی تا حالا پس از سالها جدایی دلتنگ تو باشیم
پدر امت پیر محراب!
دعایمان کن تا گم نشویم حالا که همسفر آفتابی وبه مهمانی خدا سر سفره آب نشسته ای یادت هست صف های بههم پیوسته ی جماران را که پر بود از جمع یارانی که در ضرب وتقسیم های روزگار منها شدند واز دست تو پدر خوب امت نمره مثبت گرفتند؟
یادت هست گمنامانی را که با افتخاربر سنگ مزارشان نوشتند فرزند روح الله؟
پدر دلمان تنگ است.تنگ روزهایی که بی غل وغش بودیم و وقتی همسغر آفتاب شدی برای
بدرقه ات به دل خاک زدیم هنوز تصویرهایمان هست ٱن همه شور وشعور ومستی برای اقتدا به تویی که طعم بودن را طعم بنده بدن را به ما چشانده بودی
پدر دلمان تنگ است دعایمان میکنی؟

Url: http://dehaghan.kowsarblog.ir توقیف • Email: sahar906@ymail.com
 نظر دهید »

پدر بهترین واژه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به نام خدا

نامه ای به روح الله


سلام…

نمی دانم چه صدایتان کنم، رهبرم ، اسوه ام ، نجات بخش جامعه ام یا نه پدرم…
گویا این از همه زیباتر است . پدر بهترین واژه برای توصیف بزرگی و مهر و محبت شماست. پدر یعنی بهترین واژه برای راهنما، خیرخواه و نجات بخش و زندگی بخش…پس
پدرم سلام…
می دانم که خیلی بهتر از ما از اوضاع اینجا خبر دارید. می دانم که خبر دارید که بعضی از جوانان امروز ما مثل جوانان روزگار شما نیستند. خیلی بهتر از همه ایرانیان می دانید که اگر ساکت بنشینیم ایرانمان، انقلابمان و دینمان را به راحتی از دست می دهیم با وجود این که برای گرفتن و نگه داشتنش خون های پاک زیادی ریخته شد. می دانم که می دانید کسانی که رفتند و خونشان را فدا کردند اگر امروز بودند برای تک تک ثانیه هایی که ما تلف می کنیم افسوس می خوردند؛ مثل تمام کسانی که مانده اند و در انزوای اجباری فرو رفته اند و فقط غصه می خورند.جمله زیبایی از یکی از شهیدان در حال شهادتشان گفتند:«بعضی از ما باید برویم تا ایران و اسلاممان بماند و شما باید بمانید تا ایران و اسلام بماند.» که اگر این جمله به طور کامل در جامعه ما نمود پیدا می کرد به راستی که حال چیزی شبیه مدینه فاضله داشتیم ولی حیف که نشد.
شاید به خاطر اینکه ما به کسانی اعتماد کردیم که فقط قصد فریب ما را دارند. ما به جای آنکه خودمان فکر کنیم و تصمیم بگیریم برای زندگیمان، این تصمیم را به کسانی سپردیم که تنها منافع خودشان برایشان مهم بود. نمی خواهم به کسی خرده بگیرم ولی ما مملکت و دینمان را با تولید نامناسب فیلم هایی پر از نکات غیراخلاقی و بدآموزی های بسیار به تحریف کشانده ایم. و یا شاید دشمنانمان خیلی قوی تر بوده اند و عوامل نفوزی آنها با اسم آزادی فکری و برابری و شعارهای سبز و زیبایشان ما را فریفتند.
ولی هنوز هم به طور کامل امید به سربلندی و سرافرازی کشور اسلامیمان از بین نرفته است. درست است دشمن پول دارد، قدرت دارد و با پول و قدرتش مدیریت نیمی از جهان را در دست دارد، ولی ما چیزی داریم که بسیار قوی تر از پول و ثروت آنهاست، آنقدر قوی که همان به اصطلاح مدیران نیمی از جهان در برابرش زانوی عجز به زمین زده اند؛ ما جانشین برحق تو را داریم که با علم و درایت بسیارش تمامی نقشه های دشمن را نقش برآب می کند، هنوز هم جوانانی داریم که حاظرند جانشان را در کف دستانشان بگذارند و فدای کشور و دینشان شوند پس درحقیقت ما بازنده نیستیم و می خواهیم مقاومت کنیم تا زمانی که سرورمان از راه برسند و خلافت زمین را در دستان پرمهرشان بگیرند. ما تا آن زمان ایستادگی می کنیم؛ ما همه چیز داریم یک رهبر لایق و بادرایت و هزاران وصیتنامه از شهیدان سرافرازمان که پر از راهکارهای منطقی و اثربخش است.
راستی پیشبینیهایتان یکی یکی به حقیقت می پیوندند، آمریکا خوار و زبون شد کشورهای اسلامی یکی یکی از خواب بیدار شده اند و برای آزادی دینی خود مبارزه می کنند.
من نمی دانم شما واقعا چطو آدمی بوده اید یعنی حتی شک دارم که از آدمیان بوده باشید، من در زمانه شما نبوده ام که بتوانم بزرگی روح شما را درک کنم شاید شما فرشته ای بودید برای نجات ما برای اینکه ما امروز بتوانیم آزادانه در کشور خود قدم برداریم. گهگاهی در خیالم می گذرد که کاش من نیز جوان دهه 60 یا 70 می بودم که شما را با عمق وجودم درک کنم ولی باز فکرش را که می کنم می بینم می توانم حداقل نیمی از وجود شما را درک کنم با یادگاریهای گرانبهایی که از خود به جا گذاشته اید. بی شک انقلابی که تحیر تمامی ابرقدرتهای جهان را برانگیخت رهبری بس مقتدرتر و قدرتمندتر از تصورات باید داشته باشد و عشاقی که جان در رهش دهند چیزی که متاسفانه بیداری های اسلامی اخیر فاقد آن هستند.
خسته تان کردم، میدانم ولی حرفهایی در دلم سنگینی می کند که جز شما کسی به آنها گوش نمی دهد همه مشغولند شمایید که حتی نامه نصیحت دانش آموزان 15 ساله را هم با دقت می خوانید و جواب می دهید.
پدرم گویی زیاد پرچانگی کردم ولی در آخر میخواهم بگویم که تا آخرین لحظه می ایستم به پای تمامی اعتقاداتم و نمی گذارم دشمنم ذهنم را فاسد کند من این را به شما قول می دهم و می دانم که دعای خیر شما همیشه بدرقه راه ماست و ما نیز همیشه نیازمند دعای خیر شما هستیم پس دعایمان کنید که تا فرج آقا امام زمان بر سر عهدمان استوار بمانیم و زیر سایه پر مهر رهبر فرزانه کشورمان در انتظار فرج آقا فقط به نظاره ننشینیم و سعی کنیم نفس خود را تربیت کنیم آنگونه که لیاقت سربازی امام زمان را داشته باشیم پس دعایمان کن که بدون شک خداوند دعای مقربان درگاهش را اجابت می کند.
پدر پرمهرم لحظه سختی است و نمی دانم با چه لفظی با شما خداحافظی کنم و نمی دانم که آیا تحمل دارم یا نه، کاش این نامه تا ابد ادامه داشت ولی نمی شود پس از خدا می خواهم همیشه قرین رحمت الهی باشید و راضی و خوشنود از ما…
آمین
فرزند حقیرت مهسا

 نظر دهید »

سلام ای تجسم عشق

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سلام ای تجسم عشق،ای دلیل قافله نور،ای امام عزیزماکجاووصف توکجا،قلم ماکجاومصیبت هجران توکجا،باکدامین بیان وازکدامین روزنه دل نفیرجدایی سردهیم ونغمه فراق خوانیم.
ازتوگفتن کارهرکسی نیست که توازافلاکی وماخاکیان سکنی گزیده دراین سیاره رنج راکجادرک حماسه عاشورایی تو.
ماراهمین بس که درایت ماتم عظمی سرگردهم آریم ویتیمانه ناله کنیم.
وچه سخت ودردناک وشکننده است برای یتیم که پدرش رابخواند وبی جواب بماندواین حدیث ماست درغم هجران پدری که همه امیدمابود.
آری ای مهربان من ماهمان یتیمان طوافگربیت مرتضاییم که عصاره همه دوست داشتنمان رادرکاسه شیری ریختیم وآن رابه سوی همه امیدوآمالمان درازکردیم اماکاسه دستمان خشکیده وکاسه دلمان ازشبنم اشک پرشدکه اورفته بودومارابایک دنیاغربت ویتیمی ویاس تنهاگذاشته بود.
مایتیمان همان کاروان مظلومیم که به دنبال یک عاشورامصیبت ویک کربلادردویک نینواناله وفغان روانه کوفه وشام شدیم ودرمحضرظلم جسارت به لب ودندان پدرمان رانظاره کردیم.
امامامااصحاب خیمه گاه توبودیم واینک چگونه جمارانت رابی تونظاره کنیم؟
ماعاشق شیدای توبودیم ومست خراباتی تو
ای مولای مابه حیاتمان جهت دادی ومارابه طواف کعبه عشق بردی واززمزم عرفان سیرمان کردی،کلام توازمقوله گفتارنبودمعیاربودتوکهکشانی بودی که برآسمان دنیاراه قبله رامی نمایاندی.
امام من توآیینه ای هستی که تمام خوبیهای دنیاوعقبی رادرصفحه شفاف تومی توان دیدوعشق به توعشق به همه خوبیهاست.
توصحیفه ای هستی که آیات وبینات خدارادرآن می توان قرائت کردتووجودی هستی که چراغ دین باشمع توروشن گشت.
ای یگانه غنچه دل رنجورمن بامن فاش بگوچرابرمن لب فروبستی وسرّدل نمی گویی دیدی زینب درماتم امام چه هاکرد؟توچون حسین زیستی وماراچون زینب زیستن وماندن هزاران فرسنگ فاصله.
اماما اتومی خواهیم که درکنر جدت شفیع ماباشی.آمین یارب العالمین

زهرا ملا الیاسی/وبلاگ پاییزان

 نظر دهید »

سلام بر رهبرم سلام بر امام عزیزم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • حوزه و تبلیغ در فضای وب
السلام علیک یا روح الله
سلام بر رهبرم سلام بر امام عزیزم
اماما روزگاری بود که در محضرتان می نشستیم و شما سخن از عشق می گفتید ، از قصه های خوبی می گفتید و از ظلم ظالمان بیدادگر …
حقایق را با چشم دل می دیدیدو دستانتان به دست نور مقدس بود …
وقتی با شما می نشستیم روحمان پرواز می کرد و عشق و علاقه مان به خدا زیادتر می شد.
اماما من میدانم رمز شما همیشه وحدت کلمه و اتکال به خدا و اسلام بود بدان ای عزیز که ما هم این رمز را تا آخر حفظ می کنیم .من هم بر اساس مسولیتی که احساس کردم در راه خدا و برای حفظ انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید است به وادی علم و دانش روی آوردم . رهبر عزیزم بدان من و دیگر همسنگرانم در سنگر مدرسه هر چه بیشتر درس می خوانیم و گوش به فرمان فرمانده کل قوا هستیم چون فرمان رهبر ، فرمان امام زمان (عج) است. ما که منتظر ظهور آقاامام زمان (عج) هستیم به شما قول میدهیم در جهتی که حکومت امام زمان (علیه آلاف التحیة و الثناو عجل الله تعالی فرجه ) تشکیل خواهد شد زندگی امروز را در همان جهت بسازیم البته کوچکتر از آنیم که بنایی که اولیاء الهی ساختند یا خواهند ساخت بنا کنیم اما در آن جهت تلاش میکنیم .
ما مکتب شما امام عزیزم را پیشه خود می کنیم چون یک بسته کامل است و شامل معنویت و عقلانیت و عدالت است . همه میدانیم که مظهر عدل پروردگار امام زمان (عج) هستند و بزرگترین خصوصیت ایشان عدالت است “یملأالله به الأرض قسطا و عدلا"، به امید روزی که ایشان با ظهورشان انتقام شما و خون ریخته شده شهیدانمان را از دشمنان غاصب بگیرند . اما در این روزها و سالهایی که بی تو گذشت همچنان با چشمانی خونبار در دل یاد تو را زنده شبگردی تنهاییمان هستیم و این بغض بیقرار تنها خاطره تسکینی است به طاقتی که نداریم و به یاد مهربانیهای بی مانندت اشک حسرت می ریزیم ، پس بدان که گذشت زمان هرگز نمی تواند زنگار غم جدایی از تو را از قلبهایمان بزداید . ما نمی گذاریم که بار دیگر دست جنایتکاران شرق و غرب بر ما مسلط شود و خونهای هزاران هزار شهید از دست برود . امام عزیزم هرچه نوشتم حرفی بودچون قطره ای از اقیانوس حرفهای دلم و دریافتم که گفتن و نوشتن از تلاطمش میکاهد … انشالله تا انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) انقلاب شما بادوام و راهتان سبز و پر رهرو باد دوستتان دارم .
گرچه از هر ماتمی خیزد غمی فرق دارد ماتمی با ماتمی
لیکن از فقدان یک مرد بزرگ عالمی گرید به مرگ آدمی
عالمی افسرده است و سوگوار چون بمیرد برگزیده عالمی
لاجرم در مرگ اهل معرفت گفت باید ای دریغا عالمی
قرنهاباید که تا روح القدس آورد عیسی دمی از مریمی

شعر از صادق سرمد
 نظر دهید »

هنوز دنیا در حیرتت باقی مانده

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه فاطمیه اندان خمینی شهر
هنوز دنیا در حیرتت باقی مانده .
کاش بودی و می ماندی .
در پرتو ایمانت چه بسا گمشده ایم .
آنگاه که در سجاده سبزت و تسبیح یاست زمزمه می گفتی چه کسی یاریت می کرد ؟
کدام فرشته آنگاه که قنوت می کردی پشت سرت تکبیر می گفت ؟
من بسیجی کاش مثل تو بودم قوی و بردبار ، پاک .
کاش بودی و سر بر دامنت می گذاشتیم .
انقلابی که تو اوردی جانفشانی که تو کردی همه را مدهوش خود کرد .
هنوز که هنوز است یادت می کنند ، مردمان اسیر و آزاده .
ایران با وجود تو روزنه امید را یافت . تو در نگاهت به ایران ایمان و شجاعت را ولوله کردی و آموختی .
تو معلمی بودی برای عشق .
تو صدایی بودی برای باورها .
تو امیدی بودی برای فرداها .
تو چه آسان رفتی و ما را در دلهره های فردا جا گذاشتی .
اکنون با انقلابی که تو کردی مردمان را پر از ندا کردی .
آنهائی که تو را یافتند اکنون صدایی ایران هستند .
جوانان برومندت پروانه ها ی دلشادند .
شهدایی که گرد تو هستند افتخار ملت اند .
تو شادی از شادی ما ، ما نیز خرسند از شادی تو در هر منزل از بهشت که تکیه زده ای یادم کن خمینی خدا .
طلبه بسیجی سمیرا بیگدلی
 نظر دهید »

چگونه آغاز كنم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

السلام عليك يا روح خدا
نوشته اي با عنوان نامه اي به روح الله را چگونه آغاز كنم تا در خور چنين بزرك مرد حماسه ساز تاريخ باشد، قلم قاصر ازگفته هاست امّا قلب لبريز عشق. اي قلم ياري كن تا بنگارم آنچه در وجودم جاري ايست.
درودت باد و هزاران درود بر تو كه نداي حق را بار ديگر طنين انداز كردي و فرياد آزادي سرزمينم ايران را سر دادي، فهميدن اين جمله كار سختي ايست(؟) «اگر هزاران بار قطعه قطعه شويم دست از مبارزه با ظالم بر نمي داريم» درس شهامتي كه فرو پاشي شرق وغرب را نويد داد و امروز آثار آن را به وضوح مي بينيم . نهضت ديني تو ياد آور نهضت انبياء و اولياء الهي است . چطور اينگونه ماندگار شده اي و قلب ملتت را به دست گرفتي كه با شنيدن صدايت و يا ديدار جمالت اشك شوق جاري مي ساختند و هنوز بعد از گذشت سالها حتي جواناني كه فرزندان دهه بعد انقلابند دوست دارند روز 14 خرداد را در كنار حرم مطهرت قرار گيرند تا آرمانهاي والايت به كتب تاريخ سپرده نشود شايد بدين دليل است كه رنك خدايي به خود داري زيرا تنها رنك خدايي است كه ماندگار خواهد بود .
اماما هنر كردي و يكي از هنرهايت اين بود كه موضوع ولايت فقيه را كه سالها در لابه لاي كتب فقهي مهجور افتاده بود را زنده كردي و وظيفه ملت ايران در پاسداري اين انقلاب بسي سنگين است . اگر امروز حرف سنگر و تير وتانك ونبرد نيست و خرمشهر آزاد گشته وشلمچه وفكه وطلائيه آرام است به حرمت خون آلاله هايي است كه بر ولي فقيه خود لبيك گفتند و دست از جان شستند ، دنياي مادي را فداي دنياي باقي نمودند .
امروز ميادين بزرگي براي محك ما وجود دارد بايد نام ايران اسلامي را تناور كنيم واگر نهال كوچك ما ديروز جوي خون طلب مي كرد تا ريشه بگيرد امروز نيازمند پاسداري است كه جز به هوشياري برنيايد
اماما 23 سال پيش گفتي كه با دلي آرام و قلبي مطمئن وضميري پاك به جايگاه ابدي سفر مي كني ، اما عطر كلواژههاي كلامت هنوز در ذهن ما مي پيچد اماما تا لحظه اي زنده ايم كه افكار روح اللهي در جامعه جريان دارد پس دعايمان كن تا اين جريان در شريان ها جاويد باشد اماما روح مطهرت در حال ما دعاگو باشد تا نگذاريم اين انقلاب به دست نااهلان بيفتد.

مهلقا حسن زاده

 نظر دهید »

سلام بر تو ای روح خدا

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
زهره کریمی
khkhaloei@yahoo.com

سلام بر تو ای روح خدا سلام بر تو که مرا به یاد نوح می اندازی چند سال کشتی ساختی چند سال در فراق یارانت گریستی چند سال برای هدایت آنها دعاکردی؟ کدامشان سوار کشتی شدند ؟ کدامشان دستِ رد به سینه ات زدند ؟ کدامشان سوار شدند در حالی که دست تو را نگرفته بودند؟

صدای غرش ابرها را که شنیدی به فکر چه چیزی بودی؟ شاید به فکر این بودی که کشتی را کجا بنشانی شاید به فکر این بودی که نکند نَفَس منافقان ، کشتی را غرق کند. هنوز هم برایمان دعا می کنی؟ هنوز هم نگران این کشتی و سرنشینان آن هستی؟
ناخدا ، سکان را که به دست معتمد دادی ، ملوان های معتمد هم داشتی که کنارش بایستند و کمکش کنند؟
دریا بس طوفانی و خطرناک است هنوز هم راه را نشانمان می دهی؟ به اندازه کافی کنارشان ایستاده بودی که راه را گم نکنند؟ نه… کشتی انقلاب در دریای فتنه گرفتار شد ، ملوانان یکی پس از دیگری رنگ عوض کردند و هر کدام میخ به جایی کوبیدند که نشسته بودند هر کس به فکر ذخیره آذوقه و توشه خودش شد ، و ناخدا را تنها گذاشتند دستهایش را بستند ، به گوش ساکنان کشتی آوای دجال خواندندو کشتی را رو به همهمه بردند . کور سوی فانوس های صخره های دور ، چشمشان را گرفت و کشتی را به سمتی بردند که منجر به سوراخ شدنش شد.
اندک اندک کشتی را در گرداب بلا انداختند، بی درایتی، بی خردی و ندانم کاری هایشان دامن آنان که ناخدا را قبول داشتند را هم گرفت ، آتش نفسهای جهنمی شان، جان همه را سوزاند ، عریانی افکارشان روح محجبه ی اسلام را بی عفاف کرد، هر سخن که شنیدند چه حق بود و چه ناحق ، آنطور برداشت کردند که روح بیمارشان می طلبید….
کجایی …. چرا دست های دعاگویت را از سر این مردم برداشتی ، چقدر دیر آمدی و چقدر زود رفتی
حالا می فهمم چرا روزی که رفتی عمو سر به دیوار گذاشت و های های گریه کرد ، پدر چرا مانند یتیمان اشک می ریخت ، اشک می ریختند شاید به دلیل غربت کشتی، به دلیل غربت ناخدا، به دلیل غربت امت…
روح الله سکوت را بشکن و باز راهنمایی کن ، چه غریبانه ، چه مظلومانه کشتی را که با خون دل ساختی آتش زدند، سوراخ کردند، و چقدر راحت اندیشه های سرنشینان را آلوده کردند …..
روح الله
ناخدا تنهاست دعایش کن
دعایمان کن….
 نظر دهید »

بی عشق خمینی نتوان دم ز علی زد

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سیده زهرا موسوی زهرا سبحاني طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار


بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و للائمه الطاهرین
بی عشق خمینی نتوان دم ز علی زد      بی عشق علی هم نتوان دم ز نبی زد
بی عشق علی و نبی و حب خمینی        هرگز نتوان دم ز خدای ازلی زد
اماما عاشقت هستم و بر این عشق بر خود می بالم، اینکه ما می گوییم تا ظهور صاحب اصلی و اصیل انقلاب آن حضرت –بقیه الله ارواح من سواه فداه-راه حضرت امام خمینی (قدس سره) ادامه دارد، برای آنست که ما هدف امام مقصد والا و مقصود گرانقدر آن حضرت را تفدیه می کنیم ، لذا تعبیر«بابی انت و امی» هم اکنون برای هدف امام همچنان زنده است؛ زیرا راه حضرت امام (قدس سره) همواره زنده است، او هرگز از میان ما نرفت. آن که از کوثر ولایت فقیه چیزی چشید، او در حد صاحب جواهر(قدس سره) است ولی کسی که چون امام راحل(قدس سره) در این کوثر غواصی کند کم است؛ زیرا مساله ولایت فقیه بار سنگین و توان فرسایی را به همراه دارد چرا که بر اساس آن سراسر فقه یک متولی و مدیری عامل طلب می کند.
اماما ما به وصیت تو عمل می کنیم . تو فرمودی :نام حسین بن علی (علیه السلام) را گرامی بدارید و حادثه کربلا را زنده نگه دارید و در سوگ حضرت امام حسین (علیه السلام) اشک بریزید. تحمل ضایعه رحلت جانگداز شما برای ما بسیار سخت است .
اماما همان طوری که علی بن ابیطالب (علیه السلام) نتوانست مصیبت رسول الله (صلی الله علیه وآله) را تحمل کند ، تو نیز برای ما نائب امام بودی و امام امتمان بودی ، لذا تحمل مصیبت تو برای ما دشوار و بسیار سخت است و همان طوری که فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) بعد از دفن وجود مبارک رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به انس فرمود : چگونه قلب تو مقاومت کرد که بدن رحمه للعالمین را به خاک سپردی. همه مردم ایران اسلامی نیز وقتی از پخش مستقیم صحنه دفن بدن مطهر امام راحل(قدس سره) با خبر شدند متاثر شده و اشک ریختند که چگونه آن بدن شریف زیر خاک رفت؟ چگونه آن دست هایی که انسان آرزو می کرد به طور مکرر ببوسد زیر خاک رفت؟
اماما ما این نظام و برکات فراوان را از تو داشته و داریم و برای اینکه سختی فقدان تو را تحمل کنیم به صدر وصیت تو عمل می کنیم . خودت فرمودی: نام حسین بن علی (علیه السلام) و سوگ و ماتم و اشک و عزای آن حضرت را احیا کنید. اکنون ما توصیه شما را اطاعت می کنیم.
پروردگارا تو را به عزت و رحمت مطلقه ات قسم امام عزیزمان را با انبیا و اولیا (علیهم السلام) محشور بفرما
خدایا تا کنون دعا می کردیم که اماممان را تا ظهور حضرت حفظ کنی ، اکنون دعا می کنیم که هدف ، آرمان ، ایده ، مقصد، راه ،نیت ، اراده و اخلاص او را تا ظهور ولیت (ارواحنا فداه) همچنان حفظ بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 نظر دهید »

زمان، رها شد

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

حمیده مهدی زاده طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

بسم الله الرحمن الرحیم

بیداری
تو آمدی با لبخندی که قانون سیاهی را شکست …
زمان، رها شد
ساعتهای زرف اندیش ، تا روشنی ستاره ها قد کشیدند
پنجره به بیداری ایمان آورد
پلکها عادت خواب را پس زدند
مهتاب در انشای ستاره ها نقاشی شد
و نگاهها مثل پیچک در هم پیوند شد
تو آمدی تا چشمها به هم گره بخورند
تو آمدی با بغلی از آفتاب …
از روشنایی ، از نور…
رهبرم تا جان در بدن دارم راهت را ادامه خواهم داد.

 نظر دهید »

السلام عليك يا روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

زهرا سبحاني طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

السلام عليك يا روح الله
سلام عليكم ،اماما هر وقت كه به اسم زيباي شما مي نگرم، پيش خود مي گويم اي نخواست خداوند متعال بوده كه نامتان روح الله باشد.
روح خدا هر چه فكر كردم وگفتم با چه لفظي با شما سخن گويم كه مودبانه تر باشد دست آخر ب هاين نتيجه رسيدم كه هر فرزندي چگونه با پدر خود سخن مي گويد.
پدر!من مانند فرزندي هستم كه در زمان حيات شما نبودم .درزماني كه به خدا پيوستيد نبودم.
پدر!من مانند فرزندي هستم كه قصه هاي مهرباني ودلاوري پدرش از هر زباني شنيده مي شود.
پدر!روزهاي سخت را چگونه طي كردي؟ روزهاي سخت تبعيدت چگونه تمام شد؟…
امروز من فقط مي توانم بيايم،فقط مي توانم بيايم وبه مزار مطهروپاكت بنگرم، ببينم كه چگونه همه برسر مزلرپدرم حضور مي يابند وتو را زيارت مي كنند .پدر!قصه غمناك مادرم زهراي مرضيه(س) را كه شنيده اي،هر وقت به يادش مي افتم با خود مي گويم كاش من به جاي او سيلي مي خوردم.
پدر!وفتي كه به عكسها وتصوير ها يت مي نگرم تو را همانند خورشيدي مي يابم كه در روز از همه چيز درخشنده تر ومانند ماهي كه در شب از همه چيز نوراني تر است.
پدر!ما را تنهاگذاشتي و رفتي ،رفتي وبه خدا پيوستي.
اما…آقايم،سرورم،مولايم سيد علي –خدا حفظش كند- چگونه اين همه رنج وسختي را برقلبش نگه مي داردوتحمل مي كند.وقتي كه از تلويزيون او را مي بينم بغض گلويم را مي گيرد ومي خواهم براي غصه ها ونگراني هايي كه در نظر دارد گريه كنم.
پس از خدا بخواه ياريش كند.
پدر!…

 نظر دهید »

مرگ آفتاب

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سميرا قائم پناه طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار


مرگ آفتاب

مي خواهم موج نسيم را بر بال كوير برسانم،تا شنهاي سبك كوير را در هواي بي روح آن ديار به پرواز در آورم.مي خواهم طلوع را بكّشم بر صحنه ي خوني آسماني و غروب را بكّشم برصفحه سياه شنهاي ساحل ،چون امروز ،آ،تاب را ديدم كه مرده با كفني سرخ از خاطرات يك روز كه با سوز سرما ، ناله كنان به سواحل ابدي آسمان برده مي شد،عظمت وبزرگي يك روزنه سوزان را در سياهي انبوه ،مرگ را به وضوح حس مي كنم . نمي دانم،چگونه اين ابرها طاقت ديدن مرگ وخاموش شدن آن آفتاب را دارند كه در گوشه اي بدون خاك در آسمان دفن شده است.چرا؟ذره اي رحم ومهرباني در وجودشان نيست،تا دمي به حا آن قطره اي بي مقدار اشك بريزيد وآن هم در قبال آن همه لطف آفتاب .بنگر جفاي زمانه را در بهاي وفاي آن آفتاب كه مردن را بهانه پايان همه چيز مي دانند.

 1 نظر

اي پدر عزيز وامام مهربانم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سيده سهيلا صميمي طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

اي پدر عزيز وامام مهربانم،اي شيرين تر از روانم،در فراقت فراوان دل سوخته دارم وبا تو سخن بسيار اما اينك قامت بلندت ساكن خاك گشته است.

سياهي چشمها وسياهي سايه ها از طلوع نگاه شما رنگين كمان عشق شدند وبه خود باليدند از نيلي شدنشان.

 2 نظر

انتظار فرج از نيمه خرداد كشم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

زهرا قليچ خاني طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

«انتظار فرج از نيمه خرداد كشم»

يك ساله بودم كه رفتي ولي بعد از يازده سال فهميدم كه چه گوهر گرانبهايي بودي ومن بهره اي از وجود نازنينت نبردم وقتي كلاس اول بودم عكس زيبا وبا ابهتت را بالاي تخته سياه ديدم سئالي در ذهنم ايجاد شد!صاحب اين عكس كيست؟وقتي از مادرم پرسيدم ،جواب داد: او فرزند سپيده واسطوره مقاومت وباغبان انقلاب است.اكنون كه بزرگ شده ام تازه مي فهمم كه انگار هر چه زمان مي گذرد وعقل ها وخردها را كامل تر مي شود بازاز شناخت تو عاجز وعاجزتر مي شوم ولي من انتخاب خود را كرده ه ام وبا پا گذاشتن در مسير طلبگي راهت را راه خود، هدفت را هدف خود ورهنمود هايت را سر مشق ومشعل فروزنده براي رسيدن به حق قرار خواهم داد.
اي دل اين آشفته حالي را كه تقديم تو كرد وحشت اين جالي خالي را كه تقديم تو كرد

 نظر دهید »

آن طور كه بايد

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

زينب اسدي طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

آن طور كه بايد شما را مي شناختم هنوز نشناخته ام نه تنها من شايد كساني كه تو را دنيده اند…

 نظر دهید »

تقديم به روح پاك پير جماران

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سيده فاطمه مختاري طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

«هو الرزاق»

تقديم به روح پاك پير جماران
سلام آقا
يك نسل گذشته از آن روزهايي كه شما غوغا به پا كرديد وما بزرگ شديم.مايي كه هيچ وقت شما را نديديم،نبوديم كه بشنويم صداي «هَل مِن ناصِريَنصّرّني» شما را اما از هر لب كه شنيديم قصه عشقتان بود، قصه شيداييتان،قصه شهر خفته در روزهاي پر تكرار كه چشم تشنه خود را به فراسوي آسمان دوخته بود وقصه مردان افلاكي تان.
مي گويند وقتي كه رفتيد صخره ها به فرياد آمدندو واژه ها همه سياه پوش شدندوآيينه ها هزاران تكه و جماران از تپيدن ايستاد.از نگاه اهورايي شما كه شعله اي زد بر پا يكويي مستانه اهريمنان در كاخ رويا هايشان،نگاهي كه جرات فريادرا بر زمزمه هاي شهر بخشيد وخط خون را بر ديوارهاي آ نكشيد ونقاب نفرين شده از چهره خسته شهررا برداشت.آقا مي بينيد كه جهان ضجه ميزند هستي خاكستر مي شود.آقا زمين در هفت آسمان طنين افكنده وديار آدمك ها متلاشي شده ولي هنوز هم عشق بيدار است عاشق استوار است وخاكريز ها محفوظ، قلب منبرها مي تپد هنوز، وقلم ها آغشته به خون است،هواي گرگ و ميش نغمه ظهور ثانيه معراج را سر داد.
وامروز اين نشعله تنيده در تونل زمان زمزمه هاي بيداري خود را بر حباب آرزوهاي شيطان بزرگ مي كوبدوبيداري اسلامي طنين انداخته در تار وپود جهان و امروز گرگان ميش صفت پيش گويي شما را در گرداب آرزوها يشان حس مي كنندوهراسانند از باستاني شدن لحظه يشان.
واينك همه سربازان در گهواره بزرگ شده ايم وشانه به شانه يكديگر ايساتده وفرياد زينبي سر خواهيم داد وتا هستيم انديشه مان انديشه شما، راهمان راه شما ونفس ها يمان نفس هاي شما ، نگاهمان نگاه شما وجماران قبله حاجات ما.

 نظر دهید »

سلام به آفتابي كه زود غروب كرد

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

شهين ماشلو طلبه پايه اول حوزه علميه فاطمه الزهرا(س) بيجار

هو الحكيم

سلام به آفتابي كه زود غروب كرد:
بي عشق شما وبي ياد شما چه سكوتي بر جهان نشسته،رفته از شهر روح خدايي،تنها مانده كوچه پس كوچه هاي بيداري ،ثانيه ها مرده اند از آن روز كه شما رفته ايد،فاتح منبر ها،هستي جانها،اميد دل ها،آقاي عاشقان كجائيد؟!
زمين چه بزرگواربودكه فخر خود را به آسمان بخشيد چه ايثاري وچه نازي مي كند،آشمان از به آغوش كشيدن هستي دوران.
آقا جان اميد اميدهاي ما شمائيد يادتان در قلب هايمان ماندگار خواهدماند.

 نظر دهید »

امام عزیزم سلام

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مرکز تخصصی النفیسه اصفهان
امام عزیزم سلام
من کودکی 10 ساله هستم من بسیار دوست داشتم شما را از نزدیک می دیدم و دستان پر از مهر شما را می بوسیدم .امام مهربان من عکس شما را در صفحه اول کتابهایم در کنار کودکان با آن لبخند زیبایتان وچشمهای مهربانتان می بینم و می دانم که شما چقدر بچه ها را دوست داشتید و با آنان مهربان بودید .
امام خمینی من بسیار خوش حال هستم که شما با آن غول ها ی بد و ظالم جنگیدید و آن ها را فراری دادید و گر نه ما هنوز در ظلم و ستم شاهان بودیم.شما فداکاری کردید تا ما مردم در آسایش زندگی کنیم .
امام خوبم من قصه های زندگی شما را شنیده ام و حکایت های زندگی تان را در کتاب ها خواندم و در تلوزیون فداکاری های شما را دیده ام.
از نبودن شما ناراحتم ولی خوشحالم که رهبر عزیزمان هستند و با غولها می جنگند و ما راحت هستیم.
عارفه سادات طبا طبایی
(فرزند یکی از طلاب)
 نظر دهید »

دعایمان کن

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

دعایمان کن
سلام بر روح خدا…
پیرمحراب ،پدر امت،دلم تنگ است برای چهره ی آرام وپر از اخلاصت،نمی دانم چه بنویسم که این دل پر از سوز وگداز آرام شود. هنوز دل بسته تو هستم در این نیمه خرداد، آنقدر عزیز بودی وگرمای وجودت آنقدر زیاد بود که سربازانت گرمای وجودت را شرمنده می کردند،با«لبیک یا خمینی»به دل دشمن می زدند ودعای نیمه شب تو،پدر امت بدرقه ی قدم های استوارشان می شد،ازتومی خواهم دعا یمان کنی،که دنیا همچون مردابی عمیق،مارا درآغوش گرفته،دیگر آن همه سوزوگداز برای رسیدن به لقای معبود کم رنگ شده ،جوانان امروز تاب دیدن عکسهای جنگ را ندارند ،چادر زهرانشانه بی فرهنگی است،غرب دائما با شفارش کفش وکلاه خط تازه ای می دهد،کاش بودی و می دیدی که علی روز گارمان راتنها گذاشتند،کاش بودی وکوفیان این زمان رامی دیدی ،کاش بودی ودلتنگی های او راهنگام نماز جمعه می شنیدی،دلم تنگ است،یاد آن روزها به خیر…
فقط از تو می خواهم دعایمان کنی تا گم نشویم ،آخر تو روح خدایی ،حالا که مهمان خدایی ،به خدا پیغام ما را برسان که کوفیان دوباره سر برداشته و دست به دست هم داده اند تا علی زمان مان را از ما بگیرند ،از خدا بخواه حافظ و نگه دارش باشد ،حالا که در آسمانی و پیش معبود خود رفته ای دعایمان کن .

Email: s.kadkhoda@whc.ir

 نظر دهید »

سلام بر بهار دلها مهدی زهرا (س)

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ode-bidi: embed;">امام عزیز! پدر عزیز و مهربانِ تمامی فرزندان ایران! ای نور چشمم! سعادت تداشتم که تا چهار  سالگی ام  به خدمتتان برسم،وقتی به دنیا آمدم ، پدرم در جبهه بود ، وقتی برای دیدنمان آمد من تقریبا نزدیک به دوسالگی بودم و چهره و خاطره ای از پدر نداشتم . با آمدنش مثه غریبه ها رفتار کردم و برعکس برادر و خواهرم که به طرق آغوشش می دویدند ، من از او فرار میکردم . بابا قول داده بود که ما را به دیدن شما بیاره ، اما این مهم هیچ وقت عملی نشد و شما از شهر و دیار و هوایه زمینیه ما پر کشیدید و رفتید ….

بابا خیلی ما رو به بهشت روح الله ( حرم مطهرتان) می آورد، به دیدن یار روح الله ( امام خامنه ای حفظه الله ) می برد . استشمام رایحه ی وجود یارتان ، داغ نیودتان را در قلبمان تسکین می دهد .

امروز تفألی به دیوانتان زدم ، می دانم که می دانید چه آمد :

محرم اسرار

هیچ دانی که من زار گرفتار توام

با دل و جان سبب گرمی بازار توام

هر جفا از تو بمن رفت بمنت بخرم

بخدا بار توام بار وفادار توام

تار گیسوی تو آخر بکمندم افکند

من اسیر خم گیسوی تو و تار توام

….

بارها به جماران آمده ام ، دیوارهای کاه گلی، هوای زیبای آنجا… وقتی روی زیلوها قدم می زدم ، حس میکردم روی همان صندلی نشسته ای و به من نگاه میکنی….

عجیب نیست که “خرداد” داغ ما را در آن سوگ بزرگ تازه کند و همواره دست در دامن حسرت و غم داشته باشیم و در فراق تو، که معجون “عرفان و جهاد” و آمیخته ای از” اشک و سلاح ” بودی ، همچنان غمی سنگین و جانی غمگین داشته باشیم!اماما! از آن جهان، دل های داغدار ما را به دعای خیری تسلی بخش.

دلم برایتان تنگ شده ، در کوچه و بازار، در محل کار حتی در میان طلبه ها و جوزوی ها هم نتوانستم شما را پیدا کنم ……

نیازمند دستی از سوی شما هستم اصلا من دست به سمتتان دراز میکنم ، دست خالی برم نگردان…..

اي گلواژه هميشه،
آيا توانمت سرودن؟
«جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت»
«عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد»
سالهائيست كه هجران تو اندوه من است
دگرت باز نديدن، شايد…
بي تو بودن،
هرگز

اللهم عجل لولیک الفرج

فاطمه گنج خانی

حوزوی نیستم ، اما در حوزه چند صباحی عمر گذراندم

 نظر دهید »

هرگز نبودنت رااحساس نکردیم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

هرگز نبودنت رااحساس نکردیم

زنده ترازتوکسی نیست چراگریه کنیم مرگمان باد ومباداآنکه توراگریه کنیم

سلام برروح الله، سلام برپیرخمین، سلام برآن گوهر نایاب، سلام برکسی که یادش باعث افتخاراست، ای روح الله! امروزپس ازاین همه سال این انقلاب حتی پس ازتونورآفرینی می کند هرروزدرخشنده تروعظیم ترازپیش می شود میخواهیم باتو پیمانی ببندیم بسان همان پیمان هایی که هشت سال حماسه کربلایی آفریدند امیدواریم وهمیشه دعا میکنیم که این عهد ما ادامه پیمان دیروز باشدوگرمی وصداقت دست های تورابرایمان تداعی کندبه تو قول میدهیم که راه تو راادامه دهیم وامروزخورشیدی که درادامه راهت درخشیدن گرفته است هموکه صفاتش ،روابط عاطفی اش بامردم ،سیاستش ،تدبیرش ، نوع نگاه وبینشش مثل توبود.
سال هاازعروج جانگدازتوگذشته است وبشریت هنوزهمان کودکیست که ازدرک وسعت شگرف تو عاجز مانده است .این سالها که تو رفته ای اما انقلاب محکم تر و پا بر جاتر از گذشته ایستاده است ،با انقلاب در انقلابمان ثابت کردیم که خمینی نمرده است وهرگز نمی میرد، رفته ای اماهرگزلحظه ای نبودنت رااحساس نکردیم درتمام این سال ها ماازتوایستادگی ،مقاومت ،شجاعت ودلیری آموختیم ونه گفتن قاطع ومحکم ، به تمامی آنانی که رویای سرسپردن مارادرسرمی پرورانند.
به توقول می دهیم که همیشه ایران راسربلندوسرافرازخواهیم ساخت ایرانی اسلامی همان که تو برایمان به ارمغان آوردی وبرایمان ساختی .ما تا روزی که پرچم افراشته انقلابمان رادردستان مولا ومقتدایمان مهدی فاطمه-عج- بگذاریم لحظه ای ازپای نخواهیم نشست که ماازنسل همان سربازانی هستیم که آن روز که درگهواره بودندتوآنان رابرای نجات اسلام خواستی تاسرافرازی آن را رقم بزنند.

Email: s.kadkhoda@whc.ir

 نظر دهید »

دوباره دل هوای تو کرده

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
مهرنوش خدری- معصومیه نهاوند
دوباره دل هوای تو کرده، دلتنگم، چه بنویسم که قلمِ قاصر و زبان الکنم گویای دلتنگی ام نیست. چه بگویم وقتی در حریم مهربان دلت جا مانده ام ای کسی که حضور سبز و زیبایت تا ابد با ماست.
چشمان پر ز مهر تو کلبه دلتنگی های بی امان من است و هُرم دستان پرسخاوتت هنوز هم احساس می شود. مهربان، چه بگویم که عشقت خطی سپید به بزم دفترم کشیده و شعر و نثرم گویای هیچ یک از الطاف و خوبی های بی وصفت نمی باشد.
برایت از چه بگویم منی که رد پای حضورت را ندیده ام ای سلاله پاک زهرای اطهر.
اماما، دوستت دارم چرا که عشق و حماسه بزرگ تو نام بلند و حضور سبزت را در قلب همه مان تا ابد حک کرده است.تو تمام غرور منی، به عشق حماسه ات به خود می بالم و قلبم فدای حدیث حماسه ات . تمام قافیه و ردیف های شعرم به عشق توست و غزلم بوی تو را می دهد و من عاجز از بیان تمام خوبی هایت. دلتنگم، دل تنگ ژرفای نگاه پر راز و رمزت. چه دیر آمدی ولی زود پرکشیدی و چقدر فاصله کم بود از آمدن تا عروج ملکوتی ات. سکوت مبهم فضای خانه، چشمان اشک آلود، سیاه سیاه، همه غرق در ماتم، همه غرق در اندوه و دلم برای چه لرزید نمی دانستم و اینک مفهوم این لرزش چقدر زجر آور است ای حماسه خوبی ها ای بشارت امید. غزل غزل عشق، دنیا دنیا نور همه تقدیم وجود آرام و عمق معرفتت.
برگ برگ دفترم را به یمن وجود نازنینت آذین می بندم و به پاس تمام مهربانی هایت همیشه همه جا جواهم گفت:
عشق به خمینی عشق به همه خوبی هاست
 نظر دهید »

نامه اي به روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
بسمه تعالي

موضوع :نامه اي به روح الله پيوست :سلامتي رهبر


با سلام خدمت امام عزيزو بزرگوارم


اماما صفحه زندگي ام را ورق ميزنم و به گذشته بر مي گردم:

سال 1365تعطيلات نوروز مصادف با عيد مبعث ‘ خبر غير منتظر ديدار مردمي امام شادم كرد.
يادم مي آيد باران تندي مي باريد ومن نيزهمراه بامردم در صفوف به هم پيوسته منتظرورود شما به جماران بوديم .سرانجام لحظه موعود فرا رسيد و با ورود شما نوري از معنويت وارد فضاي جماران گرديد.
اماما!در اولين ديدار با امام عارفان چهره شما را با نورانيتي ديدم كه قابل وصف با كلمات نيست؛غلو نكردم اگربگويم متوجه هيچ يك ازبيانات شما نگرديدم از عمق وجود درصحنه حضورغرق در چهره پر زنورشما بودم‘اما طولي نكشيد كه لحظه فراق فرا رسيد حالا كه تصور ميكنم در باورم نمي گنجد كه از نزديك شاهد ديدار نايب امام زمانم بودم.
مقتداي من! بعد از آن ديدار ‘همواره درآرزوي ديداردوباره بودم اما افسوس كه حسرت ديدار بر دلم باقي ماند و شما پر كشيدي. اما به عشق ميانمان سوگند مي خورم كه تابع ولايت و حامي او باشم.
عزيز جانم! دلم نميايد خداحافظي كنم چرا كه اميد ديدار شما كنار حوض كوثر را دارم.
انشاءالله

از طرف حكيمه جعفري طلبه پايه اول (پاره وقت)

مدرسه علميه فاطمه الزهراء سلام الله عليها مرند
 نظر دهید »

نامه ای به امام عزیز

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

نامه ای به امام عزیز:
سلامی به گرمی پولک های آفتاب و به لطافت آبشاری از نور طلایی نگار مردی می نمایم، که نگاه مهربانش به بلندای آسمانهاست ، مردی که سالها پیش به دیار فرشتگان و دبیرخانه ی خدا پیوست، امید است که پذیرا باشد.
نمی دانم از کجا شروع کنم و در واقع نمی دانم چه بگویم؟ مدتهاست آسمان شهر دلم چونان کوره ای آتشین می سوزد ،گویی آسمان دست سخاوتمند خود را از سر کشتزارها و چشمه های دلم برداشته و خشکسالی بیداد می کند، مدتهاست عابدان قلبم دست به دعا برداشته اند و دعای باران می خوانند،آری منتظر بارانی هستند که به لطافت و صمیمیت لبخند زیبای شماست . امروز در حالی که خود را برای نگاشتن نامه به مولای عشق آماده می سازم، زودتر از خودم جانم همچون کبوتری عاشق به پرواز رفته است، اما نمی دانم چرا هنگامی که قلم به دست نشسته ام جرات نمی کنم چیزی روی صحنه کاغذ بنگارم، گویی که قلم حرکت نمی کند و مدام با خود کلنجار می روم که با چه رویی نزد این عزیز آمده ام و چگونه بتوانم این درد دلهای عاشقانه ام را با او در میان بگذارم، هرچند که می دانم هنوز لیاقت قرار گرفتن در چنین مقامی را پیدا نکرده ام، اما این را هم خوب می دانم که او ارباب رعیت نواز است و مولای بنده پرور ، و رئوف تر از این حرف و حدیثهاست. اما چه کنم که بی اراده دلم به سویش پر می کشد و بدجور با او انس گرفته و آرزوهایم مرا بسوی او می کشاند.اگر بخواهیم این حس درونی ام را که با رایحه ی حریم یار عطر آگین شده به او منتقل کنم حرفهایم در این صفحات محدود نمی گنجد، اما نمی دانم که این چه حس عجیبی است که هوای خانه ی چشمانم را این چنین بارانی کرده، کاش میشد این قطره های اشک را نیز پیوست کرد.پس به زیر چتر نگاه او پناه می برم که روشنی چشم کسانی است که امیدشان به او دیرینه است و دلشان جود و رحمتش را به خوبی می شناسد.و اما هم اکنون که در حال نوشتن این چند خط می باشم گویی روزی دگر است، خورشید دلم مهربانتر از همیشه می تابد و نسیم لطیف تر از همیشه می وزد، آشوب شیرینی در سینه ام برپاست و چشمه های دیدگانم در حال جوشش است، بوی عطر آشنایی به مشامم می رسد و احساسم بر این است که این عطر، عطر وجود امام عزیزم باشد، خدایا در خواب به سر می برم یا در بیداری.
و در پایان امام رئوف:
امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از احساس قلبی ام را در قالب این چند خط بیان کرده باشم و این را بدانید که یادتان همچون سروهای همیشه بهار، در میان ما سبز و زنده است. واما امروز نیز که از فراق عشقی ندیده می سوزیم و در انتظاری غریب بی تابیم امید است که دعاهای پر مهر شما همچون چراغی پر فروغ بدرقه ی راهمان باشد، تا بتوانیم در زمره ی سربازان حضرت بقیة الله الاعظم(عج) باشیم.

(رویا محمدی طلبه ی پایه دوم از مدرسه امام خمینی(ره))

 نظر دهید »

السلام عليك يا روح خدا

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

السلام عليك يا روح خدا
نوشته اي با عنوان نامه اي به روح الله را چگونه آغاز كنم تا در خور چنين بزرك مرد حماسه ساز تاريخ باشد، قلم قاصر ازگفته هاست امّا قلب لبريز عشق. اي قلم ياري كن تا بنگارم آنچه در وجودم جاري است.
درودت باد و هزاران درود بر تو كه نداي حق را بار ديگر طنين انداز كردي و فرياد آزادي سرزمينم ايران را سر دادي، فهميدن اين جمله كار سختي است(؟) «اگر هزاران بار قطعه قطعه شويم دست از مبارزه با ظالم بر نمي داريم» درس شهامتي كه فرو پاشي شرق وغرب را نويد داد و امروز آثار آن را به وضوح مي بينيم . نهضت ديني تو ياد آور نهضت انبياء و اولياء الهي است . چطور اينگونه ماندگار شده اي و قلب ملتت را به دست گرفتي كه با شنيدن صدايت و يا ديدار جمالت اشك شوق جاري مي ساختند و هنوز بعد از گذشت سالها حتي جواناني كه فرزندان دهه بعد انقلابند دوست دارند روز 14 خرداد را در كنار حرم مطهرت قرار گيرند تا آرمانهاي والايت به كتب تاريخ سپرده نشود شايد بدين دليل است كه رنگ خدايي به خود داري زيرا تنها رنگ خدايي است كه ماندگار خواهد بود .
اماما هنر كردي و يكي از هنرهايت اين بود كه موضوع ولايت فقيه را كه سالها در لابه لاي كتب فقهي مهجور افتاده بود را زنده كردي و وظيفه ملت ايران در پاسداري اين انقلاب بسي سنگين است . اگر امروز حرف سنگر و تير وتانك ونبرد نيست و خرمشهر آزاد گشته وشلمچه وفكه وطلائيه آرام است به حرمت خون آلاله هايي است كه بر ولي فقيه خود لبيك گفتند و دست از جان شستند ، دنياي مادي را فداي دنياي باقي نمودند .
امروز ميادين بزرگي براي محك ما وجود دارد بايد نام ايران اسلامي را تناور كنيم واگر نهال كوچك ما ديروز جوي خون طلب مي كرد تا ريشه بگيرد امروز نيازمند پاسداري است كه جز به هوشياري برنيايد
اماما 23 سال پيش گفتي كه با دلي آرام و قلبي مطمئن وضميري پاك به جايگاه ابدي سفر مي كني ، اما عطر كلواژههاي كلامت هنوز در ذهن ما مي پيچد اماما تا لحظه اي زنده ايم كه افكار روح اللهي در جامعه جريان دارد پس دعايمان كن تا اين جريان در شريان ها جاويد باشد اماما روح مطهرت در حال ما دعاگو باشد تا نگذاريم اين انقلاب به دست نااهلان بيفتد.

Email: www.mahleg_h@yahoo.com

 نظر دهید »

نامه ای به روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علميه امام حسن مجتبي (ع) تهران
نامه ای به روح الله
چه سخت است کسی را ندیده باشی ومدحش را شنیده باشی ، ستایشش کنی و در خیالت او را تصور کنی و باگفته ها و شنیده ها اورا تطبیق دهی .
آری پدرم، تو همانی که آوازه ات در گوش کوجک وبزرگ طنین انداخته و باوجود همه عجین گشته است،تو همانی که ندیدمت ولی با تمام وجود بودنت را در همه جا مثل بوی پیراهن یوسف حس می کنم.
چقدر سخت است این همه دلتنگی ، ای راد مرد حق ،دلتنگ تو گشته ام، بغضی گلویم را می فشاردوطپش قلبم را صد برابر می کند.
مرا یارای وصف تو نیست، فقط می دانم که تو از پرتو نور الهی هستی ،تو گلی هستی در میان خارهای زمان ما و من طعم زندگی را در اقتدار تو دیدم .
اکنون تونیستی؛ولی یک جهان مدیون توست ، پدرم چشم باز کن و ببین ثمره تلاش شما در حال شکوفایی است، شما نه تنها فقط مارا از خواب غفلت بیدار کردید بلکه جهانی در حال بیدار شدن است .
پدر برایم دعا کن تا همان گونه که فرمودید:فرزندان عزیزم ، دیگر این شمایید که باید هرچه بیشتر تلاش کنید تا نهال آزادی واستقلال کشور را آبیاری کنید. من هم بتوانم در نگه داری این انقلاب مثمر ثمر باشم.

فاطمه ضرغام
مدرسه علمیه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
 نظر دهید »

امام مهربانی

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه حضرت زینب (سلام ا. علیها) یزد
سلام
امام مهربانی نمی دانم درباره عظمت تو چه بگویم چراکه از هر کس چیزی را شنیده ام واز هر جایی چیزی خوانده ام ؟
ای مولا وآقای من خوب می دانم در مسیر بندگی ویژه رفتار کردی و خوب می دانم قدم های بندگی خود را از حوزه علمیه شروع نمودید وخوب می دانم در مسیر سربازی خود بهترین سرباز بوده ای
واما از خود نگویم چون از همه عقب افتاده ام ولکه ای شده ام بر نورانیت حوزه
اماما ای کاش بودی وبه همه طلاب درس خودسازی می آموختی اگرچه اساتید زیادی اخلاق را آموزش داده اند وطلاب…
امام من برایم دعا کن شاید با دعای شما آدم شوم
حرف ها یم زیاد است ولی می دانم که نباید خیلی گفت پس برایم دعا کن چون نیازمندم وبس.

طلبه ای از مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها
 نظر دهید »

السلام علیک یا روح الله

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بسمه تعالی

السلام علیک یا روح الله،سلام بر تو ای روزنه امیدم،سلام برتو ای استاد اخلاقم،سلام برتویی که پدر مهربان همه بودی،تویی که نیستی اما حس بودنت به من امید زندگی می دهد.هرگز توراندیدم اما با گفته ها ونکته هایت زندگی گذرانده ام.امام من ای کاش بودی تا پندواندرزها یخ نمیزد کاش بودی تاسید علی تنها نبود.نمی دانم چه درد ودلهایی دارد اماخوب می دانم دلی پر از حرفهای نگفته دارد وقتی به چهره ی نورانی او مینگرم تورا یاد آورمی شوم وبی اختیار اشک از چشمانم جاری میشود هر چند میدانم که او علی وار دربرابر مشکلات ایستاده وبه پاس وجود اوست که اسلام پابرجاست اماباز میگویم کاش بودی تا سید علی تنهانبود.امام من وقتی بودی امیدت به سربازان در گهواره بود اما حالا امید سید علی به چه کسانی باشد در حال که فرهنگ غرب جوانان را به کام خود فرو برده ومی برد.خوب می دانم که میگفتی بچه ها باید از هفت سا لگی نماز بخوانند ولی حالا بیا وببین که مصداق ویل للمصلین آشکار شده.در مورد نماز شبهایت شنیده ام که دستمال کفاف اشکهایت رانمیداد مگر اینکه حله ای در کنارتان بوده.ولی حالا چه اندکند شب زنده داران اشک ریز،تو خود گفتی که در قرآن زیاد تأمل کنید اما حالا ببین که قرانها همه جارا فرا گرفته و ورد زبانها شده واصل آن مهجور مانده.حتی روضه ها هم رنگ خدایی رااز دست داده وتنها موسیقی وآب وتاب است که دلها رامنقلب می کند در حالی که خوانده ام شما وقتی سید مصطفی به شهادت رسیده بودند حتی با حزین ترین متنها و آهنگ ها منقلب نشدیدتا اینکه همینکه اسم حضرت علی اکبرعلیه السلام راشنیدید متحول شدید پس با چنین عظمتی که داشتی وهنوز هم یاد بزرگیت در دلها موج می زند من حقیرتر ازکجابرایت بنویسم اما امام من با تمام وجودآرزو میکنم که من وامثال من چون تو وسید علی باشیم تازینت اسلام باشیم افتخارایران باشیم نه مایه سرافکندگی.امام من دوست دارم تمام درد ودلهایم را برایت بنویسم اما میدانم تمامی ندارد ازتو میخواهم یک شب به خوابم بیایی تا اینکه مرهمی باشی بر زخمهای دلم.

Email: AKRM6010@YAHOO.COM

 نظر دهید »

صفحه زندگي ام را ورق ميزنم

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • مدرسه علمیه فاطمه الزهراء مرند
بسمه تعالي

موضوع :نامه اي به روح الله پيوست :سلامتي رهبر


با سلام خدمت امام عزيزو بزرگوارم


اماما صفحه زندگي ام را ورق ميزنم و به گذشته بر مي گردم:

سال 1365تعطيلات نوروز مصادف با عيد مبعث ‘ خبر غير منتظر ديدار مردمي امام شادم كرد.
يادم مي آيد باران تندي مي باريد ومن نيزهمراه بامردم در صفوف به هم پيوسته منتظرورود شما به جماران بوديم .سرانجام لحظه موعود فرا رسيد و با ورود شما نوري از معنويت وارد فضاي جماران گرديد.
اماما!در اولين ديدار با امام عارفان چهره شما را با نورانيتي ديدم كه قابل وصف با كلمات نيست؛غلو نكردم اگربگويم متوجه هيچ يك ازبيانات شما نگرديدم از عمق وجود درصحنه حضورغرق در چهره پر زنورشما بودم‘اما طولي نكشيد كه لحظه فراق فرا رسيد حالا كه تصور ميكنم در باورم نمي گنجد كه از نزديك شاهد ديدار نايب امام زمانم بودم.
مقتداي من! بعد از آن ديدار ‘همواره درآرزوي ديداردوباره بودم اما افسوس كه حسرت ديدار بر دلم باقي ماند و شما پر كشيدي. اما به عشق ميانمان سوگند مي خورم كه تابع ولايت و حامي او باشم.
عزيز جانم! دلم نميايد خداحافظي كنم چرا كه اميد ديدار شما كنار حوض كوثر را دارم.
انشاءالله

از طرف حكيمه جعفري طلبه پايه اول (پاره وقت)

مدرسه علميه فاطمه الزهراء سلام الله عليها مرند
 نظر دهید »

بوی اسپند

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
بوی اسپند می آمد .
فکر کردم زائری آمده ..
دویدم سمت کوچه
همسایه ها اسپند دود کرده بودند . کوچه را آب پاشی کرده بودند .
فاطمه خانم همسایه ی دوتا خانه آنطرف تر نشسته بود روی زمین . روبرویش یک جعبه بود که میان پرچم پیچیده شده بود .
جلو رفتم . روی یک کاغذ سبز نوشته شده بود :
شهید گمنام
فرزند روح الله
شاید این شهید گمنام همان سید هادی فاطمه خانم باشد که سالهاست همه ی اهل محل منتظر آمدنش بودیم ..


+ همه ی اهل محل شهید گمنام را تشییع کردیم .. به سمت حرم امام
 نظر دهید »

سلام و درود خدابرروح پاک و مطهر و رهبرفقید ایران "خمینی کبیر"

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سولماز بیداراز حوزه علمیه خواهران الزهرای اردبیل


سلام و درود خدابرروح پاک و مطهر و رهبرفقید ایران “خمینی کبیر"،سلام یر روحی که ازخدابود وبه خداپیوست.امام و رهبر عزیزم:تو مانند آفتابی فروزان بودی که وقتی طلوع کردی ،سراسر ایران از وجود توروشن شدو همه مردم از روشنایی تو نورگرفتندواز عشق به تومی سوختند.گرمای وجود تورااز جان و دل احساس کردند.قبل از تو سالهای زیادی بود که هیچ روزنه ای نمی تابید ، مردم با تمام وجود، سرمارالمس می کردندچراکه سالهابود سایه ی سیاه ظلم و استبداد ، گرمی خورشید راگرفته بودو زمستان بودو تاریکی.و مردمازترس این حکومت استبدادی در انتظاریک جنبش به خواب رفته بوداما هر شب سیاهی بالاخره به صبح ختم میشود.وتوآمدی و مردم کم کم روزنه ی آفتاب را حس کردندو به پاخاستندوچون سکان کاروان فجردر دست آفتاب بودهرلحظه ازروشنایی اش برکاروان فجر می افزودوبه آن جانی تازه می بخشید.با اینکه حکومت استبدادی جویباری از خون به راه انداخته بود،اما هر آن ازاین جویبار گل های لاله می روییدو راهوصول به آفتاب را گل باران می کرد.با طلوع تو ،از ظلم و ستم و تاریکی و سرما خبری نبود و ایران یک سره غرق در سرور و شادی و آرامش بودو به همراه آسمان این پیروزی را جشن می گرفت و زمین با در برگرفتن تو به آسمان مباهات می کرد… تااینکه همه ی این شادی ها و آرامش خیلی به طول نینجامیدو بیش از 10 سال طول نکشید که ناگهان دیدمپیکر مبارک و پاک تو را برروی دوش مردم گذاشته اندو گریه و عزاو ماتم همه جای ایران رادر بر گرفته بود.همه چیز در غم از دست دست دادن تو ، ماتم گرفته بودند ، سراسر ایران پیراهن مشکی به تن کرده بود…همه ی این ها قابل تحمل شد وقتی دیدم و درک کردم که بعد تو هم آفتابی هست و می درخشد، دلم قرص شدکه رهبری همچون مصباح الهدی در پیمودن راه رسیدن به خدا راهنمای ماست.
رهبرا دعاکن خداوند دست ولی امر مارادر دست آخرین ذخیره ی امامت و ولایت ،حضرت مهدی (عج) قرادهد و مارا در پیروی و اطاعت محض از ولی امرمسلمین ،حضرت آیة الله العظمی امام خامنه ای پیوز گرداند. ما تا وقتی که زنده ایم ازولایت فقیه دفاع می کنیم و سنگر علم و دانش را ترک نمی کنیم تا قله های سعادت راطی کنیم و باهم جشن فرج را در سرزمین آرزوهاو سرسبز ایران که قله هایش تیری است در قلب دشمن و سبزه و چمن زارهایش خاری است در چشم دشمن باهم برسرسفره بنشینیم.ان شاءالله و العاقبة للمتقین

 نظر دهید »

به نام خداي عاشقان راه حق

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
مدرسه علمیه فاطمه الزهراء مرند

به نام خداي عاشقان راه حق

موضوع :نامه اي به روح الله پيوست :سلامتي رهبر

واوّل نام اوست كه آفريتننده ماست و سپس سخني به شما اي مرشد و مرادم
ناله زد دوست كه راز دل او پيدا شد
پيش رندان خرابات چسان رسوا شد
و اما بعد…..زماني كه قلم به دست گرفتم تا نامه اي براي شما و مرادم بنويسم غم فقدانت امانم نداد و اندوه هجرانت رهايم نكرد .وقتي كودكي بيش نبودم فقط از خوبيهايت شنيدم وبس . وهر گاه از تو پرسيدم در پاسخم گفتند كه تو در آسمانهايي و من به شوق ديدارت در روياي ورود در آسمانها بودم واين خيال با من بود تا اينكه بزرگ شده و واقعيت امر را دانستم كه براي شما برگشتي نيست و من بايد منتظر ديدار شما در بهشت باشم .
اماما !روح خدا تو كه از حال و روز دل مريدانت آگاه بودي و مي دانستي عاشقانت بي وجود تو سختيها خواهند داشت ؟عزيز دل و مرشد انقلابيهاي ايران ‘تو كه پندآموزي و روشنگريهايت هنوز هم ورد زبانهاست پس مرا نيز پندي از دل جان ده كه پر زخون از هجران تو دارم.
امام و رهبرم !شنيده بودم كه اولياي الهي و نايبان عام برحق ولايت در پي رهنمايي امت خويشند پس ر اهي را نشانم ده كه بتوانم ياوري محكم و پابرجا براي جانشين تو باشم مي دانم كه جانشين شما درس معرفت الهي را از محضر تو آموخته ‘اما اي رهبر من نگفتي اين سيد به تنهايي چگونه زخم زبانها ونيشترها و نفاقها را تحمل نمايد ؟اكنون اي امام كجايي كه ببيني رهبرم خون دلها ميخورد تا اين كشتي انقلاب را هدايت كرده و از تلاطم حوادث روزگار واز دست نامردان داخلي و خارجي بسلامت به سر منزل مقصود برساند .
اماما مي دانم صبر سيد علي رهبرم‘از آموخته هاي شماست پس دعاگوي او باش تا صابرتر و سالمتر از پيش باشد و از جدت بخواه تا ظهور قايم برحقش پابرجا مانده و امانت شما را به دست صاحبش برساند.
امام سخنم به پايان نرسيده ولي:
بيدل كجا رود به كه گويد نياز خويش با ناكسان چگونه كند فاش راز خويش
كاش به روزي بسر كوي توام منزل بود كه درآن شادي واندوه مرا در دل بود

امام عزيزم !اكنون با اين اميد از شما خداحافظي ميكنم كه دعاي شما پدر مهربان امت شامل حال نسل جوان و نوجوان اين ملت باشد .

در پايان از خداوند متعال براي شما علو درجات را آرزومندم.



نويسنده نامه: مهين پيغمبر دوست از مدرسه علميه فاطمه الزهرا مرند

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس