نامه ای به روح الله

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

من خراباتی ام از من سخن یار مخواه

02 تیر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
  • بی بهانه ها !
من خراباتی ام از من سخن یار مخواه        گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه

مرا قلمی است ضعیف و ناپخته ٬ لیک این چند خط اجابت دعوت دوستان عزیزم در سامانه حوزه های علمیه در طرح “نامه ای به روح الله” است . باشد که رستگار شویم !


بچه که بودم ٬ مادرم این عکس امام را قاب کرده بود و زده بود روی دیوار خانه !


نماد محبت بود برایم !


بچه های اوایل دهه شصت کودکی هایشان با امام بود ! گاهی مثل این عکس مهربانی اش را می دیدیم و گاهی در تلویزیون سخنرانی های کوبنده شان را .گاهی شوق و ذوق مردم را که امام دستشان را برایشان بلند میکردند ( و من چقدر عاشق آن صحنه هایی هستم که امام دستشان را برای مردم بلند میکردند )٬ گاهی گریه هایشان را وقتی که مرحوم فلسفی در جماران برایشان روضه می خواند !


روزهایی هم بود که با تمام کودکی مان منتظر می نشستیم جلوی تلویزیون ٬ امام را نشان میداد در بیمارستان ! سِرُم به دست که به سختی وضو میگرفتند و نماز و قرآن می خواندند . در همان دوران کودکی هم برایم عجیب بود که امام با آن حالش روی تخت بیمارستان هم ” کتاب ” دستشان بود و مطالعه میکردند .


گاهی هم از تلویزیون “امن یجیب” پخش میشد ! مبهوت نوای قرآنی امن یجب میشدیم و در دنیای کودکانه مان برای سلامتی امام دعا میکردیم !


مدتی بود که همه ؛پیر و جوان و کودک اخبار مربوط به سلامتی امام را دنبال میکردند . یک روز صبح زود مادرم تلویزیون را روشن کرد ٬ صدای گوینده اخبار ( آقای حیاتی ) با بغض گفت : روح خدا به خدا پیوست !!!


ما بچه های اوایل دهه شصت روزی را دیدیم که وسط مصلای تهران ( که آن روزها بیابانی بیش نبود) امام را در یخچالی گذاشته بودند ٬ پارچه ای سبز رویش کشیده بودند و عمامه مشکی اش را روی سینه اش قرار داده بودند !


چند روز را در مصلا همراه خانواده مان با امام بودیم ! شمع روشن میکردیم و به صوت قرآن پدر و گریه های مادرمان گوش میدادیم .


مادرم در جواب سوال های پی در پی و کودکانه من راجع به امام فقط میگفت : امام خوابیده !


دوران کودکی ما بچه های اوایل دهه شصت با بچه های این روزها فرق داشت .خیلی هم !


دوران جوانی مان هم فرق دارد !


حالا جوانان امروز (بچه های اوایل دهه شصت) لحظات دلتنگی شان در مرقد امام میگذرد و گلزار شهدا …


خدایش بیامرزد …


من خراباتـــــی ام از من سخن یار مخواه / گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه


من که با کوری و مهجوری خود سر گرمم / از چنین کور تو بینایی و دیدار مخـــــــواه


چشــــم بیمار تو بیمار نموده ســـــت مرا /غیر هـذیان سخنی از من بیــمار مخواه


با قلنـــــدر منشین گر که نشستی هرگز / حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخـــــــواه


مستم از باده ی عشق ِ تو و از مست چنین /پند مردان جهان دیده و هشیار مخــواه
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: علي فرزين نيا [بازدید کننده]
علي فرزين نيا

من عاشق اين شعرم همين خيلي بامعناست

1391/06/14 @ 15:05


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس