نامه ای به امام عزیز
نامه ای به امام عزیز:
سلامی به گرمی پولک های آفتاب و به لطافت آبشاری از نور طلایی نگار مردی می نمایم، که نگاه مهربانش به بلندای آسمانهاست ، مردی که سالها پیش به دیار فرشتگان و دبیرخانه ی خدا پیوست، امید است که پذیرا باشد.
نمی دانم از کجا شروع کنم و در واقع نمی دانم چه بگویم؟ مدتهاست آسمان شهر دلم چونان کوره ای آتشین می سوزد ،گویی آسمان دست سخاوتمند خود را از سر کشتزارها و چشمه های دلم برداشته و خشکسالی بیداد می کند، مدتهاست عابدان قلبم دست به دعا برداشته اند و دعای باران می خوانند،آری منتظر بارانی هستند که به لطافت و صمیمیت لبخند زیبای شماست . امروز در حالی که خود را برای نگاشتن نامه به مولای عشق آماده می سازم، زودتر از خودم جانم همچون کبوتری عاشق به پرواز رفته است، اما نمی دانم چرا هنگامی که قلم به دست نشسته ام جرات نمی کنم چیزی روی صحنه کاغذ بنگارم، گویی که قلم حرکت نمی کند و مدام با خود کلنجار می روم که با چه رویی نزد این عزیز آمده ام و چگونه بتوانم این درد دلهای عاشقانه ام را با او در میان بگذارم، هرچند که می دانم هنوز لیاقت قرار گرفتن در چنین مقامی را پیدا نکرده ام، اما این را هم خوب می دانم که او ارباب رعیت نواز است و مولای بنده پرور ، و رئوف تر از این حرف و حدیثهاست. اما چه کنم که بی اراده دلم به سویش پر می کشد و بدجور با او انس گرفته و آرزوهایم مرا بسوی او می کشاند.اگر بخواهیم این حس درونی ام را که با رایحه ی حریم یار عطر آگین شده به او منتقل کنم حرفهایم در این صفحات محدود نمی گنجد، اما نمی دانم که این چه حس عجیبی است که هوای خانه ی چشمانم را این چنین بارانی کرده، کاش میشد این قطره های اشک را نیز پیوست کرد.پس به زیر چتر نگاه او پناه می برم که روشنی چشم کسانی است که امیدشان به او دیرینه است و دلشان جود و رحمتش را به خوبی می شناسد.و اما هم اکنون که در حال نوشتن این چند خط می باشم گویی روزی دگر است، خورشید دلم مهربانتر از همیشه می تابد و نسیم لطیف تر از همیشه می وزد، آشوب شیرینی در سینه ام برپاست و چشمه های دیدگانم در حال جوشش است، بوی عطر آشنایی به مشامم می رسد و احساسم بر این است که این عطر، عطر وجود امام عزیزم باشد، خدایا در خواب به سر می برم یا در بیداری.
و در پایان امام رئوف:
امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از احساس قلبی ام را در قالب این چند خط بیان کرده باشم و این را بدانید که یادتان همچون سروهای همیشه بهار، در میان ما سبز و زنده است. واما امروز نیز که از فراق عشقی ندیده می سوزیم و در انتظاری غریب بی تابیم امید است که دعاهای پر مهر شما همچون چراغی پر فروغ بدرقه ی راهمان باشد، تا بتوانیم در زمره ی سربازان حضرت بقیة الله الاعظم(عج) باشیم.
(رویا محمدی طلبه ی پایه دوم از مدرسه امام خمینی(ره))