اشک غریبانه
دلم سخت گرفته بود. از اعماق وجودم اشک می ریختم. صداي قلبم را احساس می کردم.
سرخی چشمانم و گرمی اشکهایم که بر گونه هایم سرازیر بود. بغض غریبی هر لحظه اشکم را روانه مس یاخت. نمی دانم چرا من که او را ندیده بودم، او را نمی شناختم، پس چرا اینگونه بودم؟! روي صفحه تلویزیون صحنه بیماري امام و نماز خواندن ایشان را نشان می داد.
اشک هایم بی امان سرازیر بود. وقتی که صحنه رحلت جانگداز و شور و اندوه باري مردم را نظاره شدم. اشک هایم بیش تر و بیش تر می شد. با خود می گفتم آخر او کیست که من اینگونه ام؟ آري او روح الله خمینی بود. او کسی بود که همه او را پدر و ناجی خود می دانستند.
با رفتن او همه مردم به یکبار، یتیم شدن. او تک آموزگار حق و حقیقت بود. او رفت ولی آموزه هاي خود را جاویدان در قلوب سلیم دوستداران و محبانش به جا گذاشت. آموزه هایی از راستی و درستی از پاکی و صداقت، آموزه هایی که تا ابد ماندگار است.
حالا او را شناخته بودم و دلیل اشک هایم را می دانستم. او آسمانی بود و کهکشانی. تا زمین هست و زمان هست و ایران پا برجاست و حق و حقیقت رنگ و بویی دارد.
نام روح الله خمینی بر تارك آسمان ایران و جهان اسلام ماندگار است. او نگاهی آسمانی داشت و او مهربان عالم بود. از نسل زهرا(سلام الله علیها) و ذریه ي نبی خدا(صلی الله علیه و آله و سلم). آسمانی بود و به آسمان ها رفت ولی همیشه چشم امیدش به ماست و همیشه ما را حافظان انقلاب می دانست پس او را دوست داشتیم و داریم و خواهیم داشت و او را هیچ گاه نا امید نخواهیم کرد.
انشاء الله
زهرا فقیه
مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) خورموج